قاب

/qAb/

    frame
    plate
    dish
    patina
    tray
    case
    knucklebone
    bezel
    tambour
    chassis

فارسی به انگلیسی

قاب باز
gambler using knucklebones

قاب بازی
knucklebones, (game played with)knuckle-bones

قاب بندی
frame-work, paneling, panelling

قاب بندی اذینی
medallion

قاب پرده
pelmet

قاب پنجره
casement, sash

قاب تخته نرد
die

قاب دستمال
dishcloth, clout, dish-cloth

قاب ساز
framer

قاب سقف
panel

قاب شده
mounted

قاب فیلم
exposure

قاب گرفتن
frame

قاب کردن
frame

قاب کردن قاب گرفتن
to frame, to provide with a case

مترادف ها

case (اسم)
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام

frame (اسم)
ساختمان، بدن، تنه، قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری

plate (اسم)
روکش، لوحه، لوح، قاب، صفحه، بشقاب، نعل اسب، پلاک، صفحه فلزی، بقدر یک بشقاب، ورقه یا صفحه

pan (اسم)
تغار، جمجمه، قاب، ماهی تابه، کفه، کفه ترازو، روغن داغ کن، گودال اب

patina (اسم)
زنگار، قاب، زنگ مفرغ، جرم سبز

patine (اسم)
زنگار، قاب، زنگ مفرغ، جرم سبز

پیشنهاد کاربران

از ریشه ای که قاب از اون معرب شده واژگان کعب و مکعب و . . . ساخته شدند
قاب واژی یونانی است بچم دروازه و در و فیثاغورس برگردان باب الشمس را در گفتار حنون کارتاژی به
Cap Soleis برگردانده
کث و کاث: گن و گان: گاه، جای و. . . . . . .
کاث، کاثه: کاسه.
واژه های تمدنی همه کاب و کب، کاث و کث ، گان و گن در پشت یا پیش شهر ها وجود دارند خوشبختانه کسی بنام خود کرده نمی تواند.
نام دگری کابل: ( گانذر و گنذار ) است. یعنی ( کاب و گان ) یکی اند و ( کب و گن ) یکی اند.
...
[مشاهده متن کامل]

۱ - نخست واژه شناس شوید باز در واژه شناسی دستک بزنید. دعوای ناحق نکنید مانند ابلیس که برای خداوند می گوید من از انس برترم.
خوب اکنون فهمیده شد که واژه ای کاب پارسی است و شما واژه شناسان گرامی اکنون کدام واژه ای نو ترکی را بجای قاب می سازید؟

واژگان مکان در زبان پارسی.
۱ - کاب.
۲ - گان. ( هفت گان رستم: هفت خان رستم: هفت خوان رستم ) : منزل. طبقه.
۳ - گانه: خانه: اطاق.
۴ - گاث. گاه. تخت.
۵ - دان.
۶ - ذر
۷ - وند.
۸ - اروند: تقلیب اورند: ( اورنگ: تخت )
...
[مشاهده متن کامل]

۹ - اوستُگان: اوستخوان: ( اوست: محکم و گان : طبقه. اوستَگان: طبقه ای محکم. )
باش تا که یک خر پیدا شود چون این واژگان تمدنی بسیار زیاد اند زور من نمی کشد تا اینکه سر خر بالایشان کنم.
آن پادشاهی بزرگ را ببینید همان تخت و اورنگ را ببینید آن جمشید را ببینید. از این خاطر در برداشت این واژگان زور من نمی کشد.
جمشید هم در هنگام نان خوردن می گفت: ( همان قاب را بیاور! ) نره خنده می گیرد.

کاب: بدل: قاب ( واژه ای اصیل پارسی. )
( قاب قوسین )
۱ - کابل: درگاه: جایگاه. ( پایتخت افغانستان امروزی و شهر مادر رستم ) از دو کلمه ساخته شده.
۲ - ته کاب:تهکاب: تهکاو: زیرگاه: زیرخانه.
👇
...
[مشاهده متن کامل]

[ کابیدن: کافتن ]: کاب کردن. زمین را مانند کاب ساختن. بدل: کاویدن: کافیدن.
کَبْ: جای دندان ها. در آنجایی دهان که دندان جاگذین اند.
کَب: پیاله. پیاله واژه ای هندی است مگر کب پارسی است.
نال: آنچه زیر کَبْ یا پیاله گذاشته می شود.
کب تقلیب: بَکْ.
ما تا امروز در افغانستان ( نالبَک ) می گوییم.
کبچه: ملاقه. ( ملعقه )
ماری کبچه: ماری که که در سینه ای خود کَب دارد.
کبگیر: کفگیر.
آهنگ مشهور!
سمنک در جوش ما کبچه زنیم.
👇
کَبیدن: کفیدن: کویدن.
کابیدن: کافیدن: کاویدن.
شکابیدن: شکافیدن: شکاویدن.
دگر هرگز نگویید که واژه ای کاب یک واژه ای ترکی است.
قاشق؟ ( چمچه )
کَبشور: قاشق!
بُوجکاب: کابی که مانند بوج پا است. که با معرفه ( بوجور: بوجول: بُجُل ) می شود. پس کاسه است.
( بُجُل را عرب چی می گوید؟ کعب: کاب )
من این واژه ای پارسی را برایت قطار می کنم چون ما تمدن داریم هنگامیکه آن آوند را ساخته ایم سپس نامش را کاب مانده ایم.
مانند: ( شَکَر )
من که می اندیشم تنها واژه ای کابل: ( کابور و کابورا ) برای اثبات کافیست.
آنانکه این واژه ترکی می گویند آنان نمی دانند.
و من الله تزریق!

واژه قاب از ریشه و بنواژه kap و kāp واژه نژاده پارسی است به چم دربرداشتن ، در برگرفتن ، در پوشش داشتن یا بودن ، که واژه های:
کف: پوشش سیاهی که آرایشگران در روزگار گذشته بر ابروی زنان می کشیدند
کف:پوشش روی آب و مانند آن
...
[مشاهده متن کامل]

کفش:پایپوش
کپیدن:گونه ای از خفتن
کپیدن : قاپیدن
قاپیدن: ربودن ، دزدیدن
کپنک:پوشش پشمینه یا نمدی چوپانان
کپر : خانه یا آلونکی با پوشش نی یا بوریا و چون آن
کپک : پوشش سبز و سفید روی نان یا خوراک مانده نکاپ: تازی شده آن نقاب، به چم رخپوش
چپر: پرچین و ترادیسیده ای از کپر
کپ : درون دهان
کب : دیسه دیگر کپ به چم درون دهان
کابوک: آشیانه یا لانه پرندگان
کاپوک: دیسه دیگر کابوک به چم آشیانه پرندگان
قفس: جای برای نگهداری جانوران ، پرندگان
کباده : آهن نرم و خمش یافته و خمشپذیر
و شاید واژه کفچه و کویژ و کویز به چم پیمانه
که همه این واژگان، گونه هایی از دربرگیری و دربرداشتن را با خود به همراه دارند.
همریشه است و این بنواژه را همسنجی کنید با واژه های
cap ، capsules وcapacityو cube و . . . . در زبان انگلیسی

قاب. ( ترکی ، اِ ) خوان طعام و در مصطلحات نوشته که قاب لفظ ترکی است. ( بهار عجم ) . به معنی آوند و ظرف و چون طبق ظرف طعام است آن را قاب نیز گویند. ( آنندراج ) . ظرف بزرگ بی دیواره از مس یا چینی و غیره برای پلو و مانند آن. در ترکی به معنی مطلق ظرف و در فارسی دوری بزرگ کوچکتر ازلنگری. شاید از ترکی به معنی ظرف و شاید از عربی قعب آمده باشد به معنی دوریهای چینی بزرگ :
...
[مشاهده متن کامل]

گنبد زرین بود در صحن کاشی کاریش
همچو سرپوش طلا بر قاب چینی آشکار.

در پاسخ به جناب فرتاش که سعی کردند با کلمه های ساختگی و قدیمی مثل غاب پشغاب و دیک و . . . که هیچ سنخیتی با کلمه ی قاب ندارند و بی معنی هستند
اصل این کلمه رو به نفع زبان فارسی مصادره کنند
در حالی که منِ تورک روزانه هزاران مرتبه صدا می زنم فلانی " او قابی گَتی بورا" یعنی " فلانی اون ظرف رو بیار اینجا" که در اینجا کاملا مشخص است معادل کلمه ی قاب تُرکی به زبان فارسی می شود ظرف که اصل این کلمه ی ظرف هم عربی هستش.
...
[مشاهده متن کامل]

1 - واژه ( قالب ) برگرفته از واژگانِ اوستاییِ ( کهرپ ) و ( کرپتَ ) هستند. دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهایِ ایرانی و اروپایی رواگمند بوده است. ( کهرپ ) در زبان اوستایی به چمِ ( پیکر، کالبد ) و ( کرپتَ ) نیز به چمِ ( پیکر داده شده، درست شده و ساخته شده ) بوده است. با دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) واژه ( کهرپ ) به دیسه یِ ( کالپ، کالب، قالب ) و واژه یِ ( کرپتَ ) به دیسه یِ ( کالبد ) در آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - واژه یِ ( کالپاگ یا قالپاق ) از دو تکواژ ( قالپ ( کالپ، کالب، قالب ) ) و پسوندِ ( آگ ) در زبانِ پهلوی ساخته شده است و یک واژه ایرانی است.
3 - واژه یِ ( قاب ) نیز با واژه ( کهرپ، کالپ، قالب ) همریشه است؛ چراکه در زبانهای ایرانی در برخی واژگان، آوایِ ( ر ) زدوده می شود. برای نمونه: ( کرش ) به ( کشیدن ) / ( کِرشتی ) به ( کِشت ) / ( کرش وَرِ، کرشوَن ) به ( کِشور ) و . . . . از همین رو، واژه اوستاییِ ( کهرپ ) با زدودنِ آوایِ ( ر ) به ( کاپ، قاب ) ترادیسیده شده است.
پَسگشت ( reference ) :
1 - رویه هایِ 381 و 384 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه هایِ اوستا )

قابقاب
( غاب، غابلمه، پشغاب ) برگرفته از واژگانِ اوستایی - سانسکریت هستند. در زبانِ سانسکریت واژه یِ ( کَپالَ ) به چمِ ( کاسه، فنجان، پشغاب، زرفِ گرد و. . . ) و واژه ( کَرپَرَ ) به چمِ ( فنجان، دیگ، دیگچه، زرف، کاسه ) و واژه یِ ( کوپی ) نیز به چمِ ( بطری ) بوده است. نیاز به یادآوری است که واژگانِ ( کَپالَ، کَرپَرَ، کوپی ) همگی از یک ریشه می باشند؛ در زبانِ لاتین cuppa و در زبانِ انگلیسی نیز واژه cup را به چمِ ( فنجان ) داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

( برایِ دیدنِ ریشه هایِ اوستاییِ آن به زیرواژه یِ بشقاب مراجعه کنید ) .
پَسگَشت ( reference ) :
رویه هایِ 403، 420 و 435 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی )

قابقابقاب
( ترکی ) قاب از kabuk qabiq به معنای پوسته و پوشش هست
مثل پشقاب ، قاپلمه که پ به مرور پ تلفظ شده
کعب مرب قاب هست
در دهخدا نوشته ترک هست
معنای ظرف
سورنا جان کجا نوشته سغدیه ؛؟؟
واژه قاب ریشه ایرانی سغدی دارد و به مانای ظرف است.
بشقاب بزرگ، دیس ( dis )
قاب ( کشتی ) ( Frame ) [اصطلاح دریانوردی] :در ساختمان کشتی ممکن است قاب عرضی یا قاب طولی استفاده گردد، چنانچه استخوان بندی کشتی با قاب های عرضی باشد به آن Transverse Framing و اگر استخوان بندی با قاب های طولی باشد به آن Longitudinal Framing گفته می شود.
آسمانه و قوس بنا از طرف داخل که آن را از چوب می سازند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس