فیلم

/film/

    film
    genre
    screen

فارسی به انگلیسی

فیلم ازاد برای عموم

فیلم استریپ
filmstrip

فیلم اشخاص لخت
skinflick

فیلم اصلی
feature

فیلم اماده برای عکس برداری
retake

فیلم اماده برای فیلم برداری
retake

فیلم بازی کردن
act

فیلم بردار
cameraman, cinematographer

فیلم برداری
film-taking, filming, film-taking, screen

فیلم بلند
feature

فیلم پردازی
cinematography

فیلم ترسناک
horror film

فیلم خبری
newsreel

فیلم خبری فیلم اخباری
news-reel

فیلم دان دوربین عکاسی و فیلم برداری
magazine

فیلم سینما
motion picture

فیلم سینمایی
cinema, movie, flick

فیلم صامت
silent film

فیلم عکس برداری شده
retake

فیلم مستند
documentary

مترادف ها

film (اسم)
سینما، غشا، فیلم، فیلم عکاسی، فیلم سینما، پرده نازک، تاری چشم، ساختمان لیفی ورشتهای

پیشنهاد کاربران

نمایش دهنده
نمایه
فیلمبرداری= پویانگاری
فیلم= پویا نگاشت
فرتوژ = فیلم
نگاره= عکس
تَلک، تلق، طلق.
این واژه پارسی ست و به گونه ای سنگ کانی گفته می شود که شفاف و برگه ای شونده است.
می توان این واژه را به جای فیلم نگاتیو به کار برد.
فیلم
واژه تیلم کاملا پارسی است این واژه یعنی فیلم
فرانسوی است این واژه یعنی پیلم صد درصد پارسی است.
روان نگار
رخشا ( roxƨa )
در واژه یاب رُخشاره پیشنهاد شده و بجای سینما "رخشار" ولی چون فیلم قطاری از رُخش ( عکس ) است پس برای آسانی با پسوند " ا" واژه ی رُخشا برای فیلم بجاست.
رُخشا=فیلم
رُخشار ( roxƨar ) =سینما
...
[مشاهده متن کامل]

رُخشارکده ( roxƨarkəde ) و رُخشارخانه ( roxƨarxane ) =سینماخانه
رخشانامه ( roxƨaname ) =فیلمنامه
رُخشابردار ( roxƨabərdar ) =فیلمبردار

برابر فارسی نَماشا
تصویرینه
فِلس= فیلم، نگاتیو فیلم
در اینجا
گیتیک و واده فیلم است.
تصویرمتحرک
ویدیو
داستان تصویردار
فیلم: رخشاره
تصویر: فرتور ( پرتور در اوستایی و فارسی میانه )
ereleas
پخش کتاب و فیلم،
پخش کردن کتاب و فیلم،
درآوردن کتاب و فیلم،
عرضه کردن کتاب و فیلم،
عرضه فیلم
e. g. his latest release is being shown in many cinemas
آخرین فیلم او را در بسیاری از سینماها نشان می دهند.
فیلم=پونگاره ( روان نگاره )
عکس=نگاره
عکاس=نگاره گر
نقاش=نگار گر
تصویر=نگاره

توژ = فیلم
توژنما = سینما
ریزتوژ = میکروفیلم
توژبردار = فیلمبردار
توژنامه = فیلمنامه
توژک = کلیپ
واژه ی توژ در برابر لغت فیلم دوران محمدرضاشاه پهلوی یعنی فرهنگستان دوم زبان پارسی آنرا ساخت!
فیلم
این واژه هم ریشه با واژه ی فلس به مینه ی پوست ماهی در پارسی و فلس به آرِش ِ پول در اربی و خود پول در پارسی است که هر سه به مینش پوسته و قشر و لایه نازک هستند و فیلم هم در گُذشته نواری تَلق مانند همانند فلس بوده.
...
[مشاهده متن کامل]

دو پیشنهاد :
اگر نخواهیم گوشه چشمی ( اشاره ای ) به چهر فیلم بکنیم بُلکه / بساکه به مینش درونی آن :
پونمایش یا پومایش : پو نشان دهنده ی اَرکِش ( حرکت ) نگاره ها است.
سونمایش : سو به مینه ی نور، شید، فروغ، روشنایی است که در واژه های سوسو زدن ، سوی چراغ ، سوی چشم ، کورسو ، که بَغیمانده ی ( باقیمانده ی ) سون ِ اوستایی به مینه ی خورشید است که که وات" ن" با گُذشت زمان افتاده است و در فیلم به آرِش ِ سونمایش نگاره هایی که به یاری نور دیده میشوند.

تماشای یک چیز
نماگرد ( بفتح گاف )
فیلم =روان تصویر.
ویدیو

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس