فیض

/feyz/

    grace
    favour
    blessing
    bounty
    profusion
    profit
    benignity
    effluence
    emanation
    treat

فارسی به انگلیسی

فیض اباد
faizabad

فیض الله
masculine proper name, god's grace, gods grace

فیض بخش
benignant, bountiful, charitable, fertilizing

فیض حضور
favour to be in someones presence

پیشنهاد کاربران

الفاء والیاء والضاد اصلٌ صحیح واحدٌ یدلُّ على جَرَیانِ الشیء بُسهولة، ثم یقاسُ علیه . من ذلک فاضَ الماء یَفِیض . ویقال : أفاضَ إناءَه، إذا ملأَه حتَّى فاض . وأفاض دموعَه . ومنه : أفاض القومُ من عرَفةَ، إذا دَفَعوا، وذلک کجرَیَان السَّیل . قال الله تعالى : { ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ } [البقرة ۱۹۹]. وأفاضَ القومُ فی الحدیث، إذا اندفَعُوا فیه . قال سبحانه : { إذْ تُفِیضُونَ فِیهِ } [یونس ۶۱]. ومنه : أفاضَ بالقداح، إذا ضرَبَ بها، کأنّه أجراها من یده . قال : وکأنَّهنَّ رِبابة وکأنَّه � � یَسَرٌ یُفِیض على القِداح ویَصدعُ * ویقال: أفاضَ البعیر بجرَّته، إذا دفَعَ بها من صدره. قال: وأفَضْنَ بعد کُظُومهنَّ بجرَّةٍ � � من ذی الأباطحِ إذْ رعَیْنَ حَقیلا وأرضٌ ذات فُیوضٍ، إذا کان فیها ماءٌ یَفیض . وأعطَى فلانٌ [فلاناً ] غیضاً من فَیض، أی قلیلاً من کثیر . قال الأصمعی: ونهر البَصرة وَحْدَه یُسمَّى الفَیض. ومن الباب: فاض الرَّجل، إذا مات. قال:* فَفُقِئت عینٌ وفاضَتْ نفسُ *قال : وسمعتُ مشیخةً فصحاءَ من ربیعةَ بنِ مالک یقولون : فاضت نفسُه، بالضاد، وسمعت شیخاً منهم یُنشِد : وکدتُ لولا أجَلٌ تأخّرا � � تَفِیض نفسی إذا زَهاهم زُمَرا مقاییس اللغه
...
[مشاهده متن کامل]

حرف های �ف�، �ی� و �ض� ریشه ای صحیح و واحد را تشکیل می دهند که بر جریان یافتن چیزی به آسانی دلالت می کند، سپس موارد دیگر بر اساس آن قیاس می شوند. از این ریشه است: �فاضَ الماءُ یَفِیضُ� ( آب جاری شد ) . و گفته می شود: �أفاضَ إناءَه� هنگامی که ظرفش را آنقدر پر کرد تا لبریز شد. و �أفاضَ دموعَه� ( اشک هایش را جاری کرد ) . و از این ریشه است: �أفاضَ القومُ مِن عَرَفةَ� وقتی که مردم از عرفات کوچ کردند ( یا به حرکت درآمدند ) و این مانند جاری شدن سیل است. خداوند متعال می فرماید: �{ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ} [البقرة: ۱۹۹]� ( سپس از همانجا که مردم کوچ می کنند، کوچ کنید ) . و �أفاضَ القومُ فِی الحَدیثِ� وقتی که مردم در گفتگو و حدیث غرق شدند یا به سخن پرداختند. خداوند سبحان می فرماید: �{إذْ تُفِیضُونَ فِیهِ} [یونس: ۶۱]� ( هنگامی که در آن سخن می گفتید ) . و از این ریشه است: �أفاضَ بالقِداحِ� وقتی که تیرهای قرعه را می افکند، گویی آن ها را از دستش جاری می سازد. شاعر گفته است: گویی آن ها ربابه اند ( سازی است ) و گویی او � � یَسَرٌ است که تیرهای قرعه را می افکند و می شکافد. و گفته می شود: �أفاضَ البَعِیرُ بجِرَّتِهِ� وقتی که شتر بارش را از سینه اش فرو می ریزد ( یا به جلو می اندازد ) . شاعر گفته است: و پس از بازداشتنشان ( از شیر دادن ) ، با بارهایی از ذی الأباطح به حرکت درآمدند � � هنگامی که در حقیل چرا می کردند. و سرزمینی که دارای �فُیوض� ( جریان های آب ) است، اگر در آن آبی باشد که جاری شود. و �أعطَى فُلانٌ فُلَاناً غَیضاً مِن فَیض� یعنی کمی از بسیار داد. اصمعی گفته است: و تنها رود بصره �الفَیض� نامیده می شود. و از این باب است: �فاضَ الرَّجُلُ� هنگامی که مرد. شاعر گفته است: پس چشمی کور شد و جانی روان گردید. راوی گوید: از مشایخ فصیح ربیعه بن مالک شنیدم که می گفتند: �فاضَت نَفسُه� با ضاد. و از یکی از شیوگان آنان شنیدم که این بیت را می خواند: نزدیک بود اگر زمانی تأخیر می یافت � � جانم روان می شد هنگامی که گروه گروهشان به خود می بالیدند.
منبع: کتاب مقاییس اللغة
اگر دقت در مثال ها بشود فیض وقتی به کار می رود که ته یک جریان می خواهد از سر آن جلو بیفتد یعنی سر ممکن است جنبش خفیفی داشته باشد اما ته آن پر جنب و جوش تر عمل می کند
یا در مواقعی است که پُرشدگی و فراتر رفتن از گنجایش محقّق می شود و جریان یا حالت سرریز ( چه مادّی و چه معنوی ) پدید می آید. به بیان دیگر، هنگامی که چیزی آن قدر فزونی می یابد که از حدّ ظرفیّت خود بیرون می زند و جریان می یابد، مفهوم �فیض� تحقّق می یابد.
این معنا در مثال های زیر آشکار است:
1. فاضَ الماءُ ( آب سرریز کرد ) → آب از حدّ ظرفیّتش می گذرد و جاری می شود.
2. أفاضَ إناءَه ( ظرفش را لبریز کرد ) → پر کردن تا حدّ سرریز شدن.
3. أفاضَ القومُ من عرفةَ ( مردم از عرفات کوچ کردند ) → گویی از انباشت و تجمّع در یک نقطه، حرکت و جریانی جمعی آغاز می شود.
4. أفاضَ دموعَه ( اشک هایش را جاری کرد ) → اشک از حدّ نگهداشتن بیرون می ریزد.
5. أفاضَ بالقداح ( تیرهای قرعه را افکند ) → قرعه ها از دست به حرکت درمی آیند.
گویی �تهِ جریان� ( ذخیره یا محتوای انباشته ) از �سرِ آن� ( حدّ ظرفیّت یا حالت سکون ) پیشی می گیرد و جریان می یابد. این همان سرریز شدن و لبریزشدن است که در معنای اصلی ریشه �ف ی ض� نهفته است.
در حقیقت، فیض نمودِ حرکت و جریانی است که پُری و فواران از سرچشمه دارد .

فیض: به سرازیرشدن چیزی بر اثر لبریز شدن می گویند. وقتی در محضر یک عالِم باشیم، می گوییم: ما را مستفیض فرمایید. ( یعنی از علم سرشار خود قدری سرازیر کنید تا از آن بهره ببریم ) "تَفِیضُ مِنَ الدَّمْع"ِ به منزلهٔ خیس شدن اطراف چشم بر اثر اشک نیست بلکه ریختن اشک بر گونه ها زمان شنیدن آیات الهی است.
فیوض یا فیض های اقدس و مقدس عبارتند از بازی های لفظی یا کلمه ای و یا کلامی متکلمین و حکیمان و عارفان دینی در بحث آفرینش این گیتی یا کیهان و یا این جهان و موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و غیر زنده ی درون آن و هدف از این آفرینش به امر و خواست یَهوَه با لقب آقا یا سرور دنیای قوم یهود، آبّا یا بابای ایسا یا پدر آسمانی اقوام مسیحی با لقب آقا یا سرور ، الله با لقب نور سماوات و الارض قوم عرب ساکن سرزمین حجاز و بقیه اقوام مسلمان و یا حق تعالی متکلمین و حکیمان و عارفان دینی نیمه عربی و نیمه فارسی زبان خودمان. این اندیشمندان، متفکرین ، خیال پردازان و صورتگران بر این بینش و باورند ( و آنهم نه بطور یکسان بلکه مختلف و متناقض ) که جای فیض اقدس در ذات حق تعالی است و جای فیض مقدس در خارج از آن و به احتمال قریب به یقین بدون اینکه تعریف و تصور روشنی از ذات حق تعالی و خود وی داشته باشند. مگر حق تعالی و ذات مقدس و اقدسش بیکران و بینهایت نمی باشند، یعنی بدون کرانه و نهایت، پس خارج یا بیرون در مورد این موجود بیکران و بینهایت به چه معنا ؟!!!. این حضرات جملگی معتقدند که حق تعالی یا حکیم و صانع مطلق، موجودات را برای تسبیح و ذکر صفات و اسماء، طاعت و بندگی و بردگی ، امتحان و آزمایش آفریده است و در پایان این راه یا سفر دنیوی دادگاهی نمودن انسان در دادگاه عدل خویش بر اساس حکمت های موسائی - تَورائی و ایسائی - ایوانگلیئی ( انجیلی ) و محمّدی - قرآنی. و همچنین بر این بینش و باور اند که انسان در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده در مقابل این فیض ها یا بخشش های یکطرفه وجودی به موجودات از طرف خالقِ《 السماوات و الارضین سبع و ما فی بین هُم 》 یعنی آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست ، مُکلَف یا موظف به ستایش و پرستش، مناجات و نیایش، دعا و عبادات، تسبیح و ذکر، طاعت و بندگی، احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها، زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و سرانجام تعیین قبله گاه و اوقات شرعی و یکتاپرستی میباشد و اگر افراد انسانی از این تکالیف و وظایف سنگین سر باز زنند ( یعنی آنها را انجام ندهد ) آنگاه در برزخ و آخرت همین حق تعالی که فقط به ظاهر و در راس سوره ها بسیار بخشنده و مهربان است، در برزخ بطور موقت در گودال های جهنمی و در آخرت بطور جاودانه در جهنم یا دوزخ دمار از روزگاشان در خواهد آورد و آنهم به دستیاری و با مدیریت شیطان رجیم ملقب به خلیفه یا امیر و یا سلطان جهنم. بهر حال از دیدگاه فردی من :
...
[مشاهده متن کامل]

آفریدگار کائنات نیافریده ست ما را بهر طاعت و بندگی یا به لسان قرآن الا یعبدون/ بلکه تا کند مارا راست و درست و حسابی وان هم نه به سان ماریا مادر ایسا یا مریم باک راه/ الا یعنی بلکه یا مگر به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مارا/ تا سهیم گرداند و بهره مند نماید از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خویش مارا/ لذا شیخا گر خود نمی خواهی مخواه، اما دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دینوی در همین جا و حال درین زمان و مکان/ در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد انشاالله کلیه ی سعادت های برزخی و اُخروی در لازمان و لامکان/. . .

سلیم
فیض: شادی رسان، خوشحال کننده.
فیض:
در الهیات مسیحی و ادبیاتی که برای بیان عقاید و باورهایشان به کار می برند موضوع �فیض الهی� را در برابر با مفهوم سزا و جزایِ حاصل از تلاش و کوششی که مؤمنان برای اطاعت از احکام و شرایع بعضاً طاقت فرسای دین انجام می دهند، قرار دارد و معتقدند که رستگاری بر پایه �فیض الهی� واقع می گردد نه به خاطر تلاش و کوششی که عابدان در راه انجام مناسک و احکام شرعی انجام می دهد. �فیض� در این مفهوم به آن الطاف و عنایات سرشار و گسترده و نامحدود الهی اطلاق می گردد شخص را بدون تحمل زحمت و سختی از جود و کرم خداوندی بهره مند می گرداند. مشابه این باور در باورهای اسلامی و قرآنی نیز مشاهده می شود به هر حال در بین فرقه های اسلامی و مسیحی و تفسیرهایی که از عقایدشان دارند اختلاف نظرهایی ما بین آنها هست که اینجا جای بحث از آن نیست. هدف این بود که بگوییم �فیض� معنای خاصی در الهیات و گفتمان دینی و مذهبی دارد. پس می توانیم �فیض� را اینگونه معنا کنیم:
...
[مشاهده متن کامل]

لطف سرشار
بخشش لبریز و بی منتها
عنایت بی پایان
جود و کرم نامحدود خداوندی
به نظر می آید حافظ در بیت پایین با استفاده از ترکیب �فیض عفوش� در خصوص معنای �فیض� مفهومی نظیر آنچه دربالا گفتیم را مدّ نظر داشته است:
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا - فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم ( حافظ )
فیض عفو: بسیاری بخشش، فراوانی عفو ، عفو و بخشش سرشار و نامحدودی که از فیض خداوندی حاصل می گردد و مقابله با استحقاق بنده ( حافظ ) ندارد بلکه تکیه بر لطف و عنایت و بخشایشگری سرشار و نامنتهای ذات خداوندی دارد

فِعل است
موافقم بابخشش وعنایت و لبریز ی از جریان اب پری
فیض: بخشش. جود. اهدایی کشاورزان ازمحصولات به درویش وسید
نمونه:خرمن کوچکی از دسته های فیض فراهم می آورندوهرروز نیز برتلاش خود درپیش ستاندن فیض از دست سالاران صحرا می افزودند. ( کلیدر ج۶ص۱۸۱۳ )
محمدجعفر نقوی
هر کسی یه چیزی میگه ولی فکر کنم همون بخشش باشه . . .
فیض به معنی:نابخشش
در ترکی استانبولی بکار میرود ، اگه در مترجم گوگل بزنید بهره معنیش در ترکیه ای faiz میاد.
فیض یک واژه عربی است به معنی :بهره در فارسی
بخشش، عطا
فیض در اصل به معنی جریان و ریزش آب است.
کلمه ( فیض ) به معنی لبریز شدن بر اثر پری است ، وقتی گفته می شود ( فاض الانأ بما فیه ) معنایش این است که ظرف از آنچه که در آن است لبریز شد. در لغت عرب به پر شدن مشک آب و سر ریز شدن آب از دهانه آن به خاطر پر شدن گفته می شود .
فیض:لطف
کوچ کردن
فیضیدن = بهره بردن و لذت بردن از چیزی.
فیضاندن = سود رساندن و باعث لذت کسی شدن.
فیض:
فِیض: کوچ کردن
اَفَضتُم: کوچ کنید.
ریشه فعل از سه حرف "فیض" تشکیل شده است.
ترکیب واژه فوق به شکل زیر است:
اَفَض - تُم
فعل - ضمیر متصل مرفوعی
فعل از باب اِفعال است. اَفعَلَ یُفعِلُ اِفعال
...
[مشاهده متن کامل]

فعل ماضی است.
آیه ۱۹۷ سوره بقره به این واژه اشاره دارد:
. . . فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ. . .
یعنی : . . . پس هنگامی که از عرفات کوچ کردید. . .

به معنای لطف ، لبریز، فراوانی، . . .

به معنای لذت بردن هم هست
فیض به معنی مقام بالا است
افتادگی اموز اگر طالب فیضی
در این مصراع به خوبی به معنی فیض اشاره شده که به معنی جایگاه والا و رسیدن به مقام منزلت وخوشبختی میباشد
بهره بردن - استفاده کردن ، سود بخشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)