فی

/fi/

    at the rate of
    at
    by
    unit cost
    in
    unit
    faille

فارسی به انگلیسی

فی البداهه
ad-lib, extempore, impromptu, extemporaneous, offhand, spontaneous

فی البداهه گفتن
ad-lib, extemporize, improvise

فی البداهه گویی
improvisation

فی البداهه نوازی کردن
vamp

فی البدیهه
aleatory

فی الجمله
to sum up, a little, some, in the abstract

فی الحال
at once

فی الفور
immediately, promptly

فی المجلس
on the spot, extemporaneous, extempore

فی المجلس گفتن
extemporize

فی نفسه
inherently, per se, qua

پیشنهاد کاربران

فی. ( ع حرف جر ) حرف جر است. ( منتهی الارب ) . حرف جر است و ده معنی دارد: یکی معنی ظرفیت حقیقی � : غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون فی بضع سنین � ( قرآن 2/30 - 4 ) ، یا ظرفیت مجازی مانند� : رأیت الناس یدخلون فی دین اﷲ افواجاً� ( قرآن 2/110 ) . معنی دوم مصاحبة است مانند: �جاء الامیر فی موکبه � یعنی بهمراه موکبش. معنی سوم تعلیل است مانند: �ان امراءة دخلت النار فی هرة حسبتها. . . � یعنی لأجل هرة. معنی چهارم استعلاء است مانند: �و لاصلبنکم فی جذوع النخل � ( قرآن 71/20 ) ؛ یعنی علی جذوع النخل. معنی پنجم مرادفه است مانند: �زید بصیر فی صناعة�؛ یعنی به صناعت خود آگاه است. ششم مرادف �الی � است مانند: �فردّوا ایدیهم فی افواههم � ( قرآن 9/14 ) ؛ یعنی الی افواههم. در معنی هفتم مرادف �مِن � است مانند: �ثلاثین شهراً فی ثلاثة احوال �؛ یعنی من ثلاثةاحوال. معنی هشتم مقایسه است مانند: �فما متاع الحیوة الدنیا فی الاَّخرة الا قلیل � ( قرآن 38/9 ) ؛ یعنی در قیاس با آخرت. معنی نهم تعویض است و آن را زاید دانند عوض از محذوف مانند: �ضربت فی من رغبت �؛ یعنی ضربت من رغبت فیه. معنی دهم تأکید است و آن را نیز زایددانند. ( نقل به اختصار از اقرب الموارد ) . ظرف زمان وظرف مکان. در. اندر. اندرون. ( فرهنگ فارسی معین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- فی الاخیر ؛ در آخر کار. به زودی :
پس سلیمان گفت گرچه فی الاخیر
سرد خواهد شد بر او تاج و سریر.
منبع. لغت نامه دهخدا

سایه
بها/ارزش
خفشو
در <داخل>
در ، داخل
در
داخل
مانند
:>
علاوه بر معانی ذکر شده "فی" به معنی "همراه " نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
با. در. داخل

در

داخل
در ( داخل )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)