فی

/fi/

    at the rate of
    at
    by
    unit cost
    in
    unit
    faille

فارسی به انگلیسی

فی البداهه
ad-lib, extempore, impromptu, extemporaneous, offhand, spontaneous

فی البداهه گفتن
ad-lib, extemporize, improvise

فی البداهه گویی
improvisation

فی البداهه نوازی کردن
vamp

فی البدیهه
aleatory

فی الجمله
to sum up, a little, some, in the abstract

فی الحال
at once

فی الفور
immediately, promptly

فی المجلس
on the spot, extemporaneous, extempore

فی المجلس گفتن
extemporize

فی نفسه
inherently, per se, qua

پیشنهاد کاربران

سایه
بها/ارزش
خفشو
در <داخل>
در ، داخل
در
داخل
مانند
:>
علاوه بر معانی ذکر شده "فی" به معنی "همراه " نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
با. در. داخل

در

داخل
در ( داخل )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس