فوق

/fowq/

    top
    upper part
    above
    beyond

فارسی به انگلیسی

فوق التصور
beyond imagination

فوق الجلد
epidermis

فوق الذکر
above, above-mentioned, aforementioned, aforesaid, above mentioned

فوق الطاقه
insupportable

فوق العاده
extraordinary, allowance, extra, extraordinaries, walloping, smashing, abysmal, enormous, exceptional, wondrous, perfectly, preternatural, remarkable, rousing, singular, superior, superlative, supremely, surpassing, terrifically, tremendous, uncanny, uncommon, unique, unusual

فوق العاده خارج از مرکز
outstation allowance, field allowance

فوق المعده
epigastrium

فوق انسانی
superhuman

فوق برنامه
extracurricular

فوق دیپلم
associate

فوق طبیعی
supernatural, transcendental, unearthly

فوق هادی بودن
superconductivity

مترادف ها

above (حرف اضافه)
مافوق، فوق، بالای، فراز، بالای سر

super- (پیشوند)
مافوق، برتر، فوق، بیشتر، ابر، بالایی، مربوط به بالا، ارجح، واقع در نوک چیزی

پیشنهاد کاربران

" اُستُقُس فوق َکلِ اُستُقُسات ":است و هستی است فرای همهء است و هست ها.
ورا
تهمورث جان اوج خود واژه ای بیگانه است و از نظر من چرا یا بالا بهترین هم آرش این کلمه است
واژه فوق
معادل ابجد 186
تعداد حروف 3
تلفظ fo[w]q
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: فَوق]
مختصات ( فَ ) [ ع . ]
آواشناسی fowq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
فوقش این است که، غایت ما فی الباب: اوجش این است که.
پارسی را پاس بداریم.

بپرس