فوت کردن


    blow
    decease
    puff
    to blow out
    to extinguish by blowing
    to blow on
    to die
    to miss
    to allow to escape

مترادف ها

die (فعل)
جان دادن، مردن، درگذشتن، تلف شدن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن

insufflate (فعل)
دمیدن، فوت کردن، تلقین کردن، پی در پی روح دمیدن در

pass away (فعل)
مردن، درگذشتن، فوت کردن

پیشنهاد کاربران

depart this life
go on to a better land
از دار دنیا رفتن ؛ کنایه از مردن است.
فوت کردن شمع میشه Blow out the candel
حاجی معنی فوت کردن به انگلیسی چیه ؟ منظورم مُردن نیستا . مثل فوت کردن شمع .
رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن ؛ مردن. ( یادداشت مؤلف ) .
Pass away

بپرس