blow, decease, puff, to blow out, to extinguish by blowing, to blow on, to die, to miss, to allow to escape
مترادف ها
foot(اسم)
پا، دامنه، فوت، قدم، پاچه، هجای شعری
dying(اسم)
خمود، فوت، مرگ
blow(اسم)
ضربت، ضرب، خودستا، فوت
death(اسم)
فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ
decease(اسم)
فوت، مرگ
passing away(اسم)
فوت
puff(اسم)
فوت، پفک، پف، دود یا بخار، غذای پف دار، وزش باد، قسمت پف کرده جامه زنانه
پیشنهاد کاربران
البته این واژه فوت عربی هست با واژه فُوت سانسکریت فرق دارد. فوت. [ ف َ ] ( ع مص ) از دست شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . درگذشتن کار. ( منتهی الارب ) . گذشتن و از دست رفتن وقت کار. ( از اقرب الموارد ) : به فوت صحبت قدیم تأسف خورده. ( گلستان ) . فوات. رجوع به فوات شود. || گذشتن نماز از وقت انجام. ( از اقرب الموارد ) . || هو فوت رمحه و یده ؛ یعنی دیده شود و نرسد. || ( اِ ) شکاف میان دو انگشت. ج ، افوات. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . ... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا فرهنگ معین
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست ببینیم در زبان سانسکریت آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
گام
شهید مطهری در مورد توفی ، وفات و فوت می نویسد : ( ( قرآن " مردن " را " توفی " تعبیر میکند که ما هم الان در اصطلاح خودمان میگوییم فلانی وفات کرد . چرا ما به " مردن " میگوییم " وفات " ؟ کلمه " فوت " که ما به کار میبریم [ از این ماده نیست و ] غیر از لغت " وفات " است . بعضیها خیال میکنند کلمه " فوت کرد " با " وفات کرد " یکی است . نه ، فوت یک معنی دارد و وفات معنی دیگر ، و این معنی که عرض میکنم در لغت فوت نیست ، در لغت وفات است ، و قرآن راجع به مردن ، کلمه " توفی " را به کار میبرد که از ماده " وفات " است نه از ماده " فوت " . " فوت " معنایش از دست رفتن است . میگوییم : " نماز من فوت شد " یعنی از دستم رفت . یا میگوییم : " فلان عمل از من فوت شد " ، " فلان شخص از مکه آمد و من میخواستم به دیدن او بروم ولی در اثر گرفتاری این دیدن از من فوت شد " . " از من فوت شد " یعنی از دستم رفت . ما اگر به " مردن " کلمه فوت را اطلاق میکنیم که قرآن اطلاق نمیکند به اعتبار این است که مرده را از دست رفته تلقی میکنیم . نسبت به ما همین طور است ، یعنی کسی که میمیرد ، از دست ما میرود . وقتی میگوییم " فلانی فوت شد " یعنی از دست ما رفت . ولی قرآن مکرر کلمه " توفی " را به کار میبرد . " توفی " با " وفات " از یک ریشه است . " توفی " درست نقطه مقابل " فوت " را میرساند ، یعنی چیزی را قبض کردن و تمام تحویل گرفتن . مثلا اگر شما از کسی طلبکار باشید و طلبتان را از اوبگیرید ، میگویند استیفا کرد . " استیفا " هم از این لغت است . اگر تمام طلبتان را بگیرید نه اینکه نیمی از آن را بگیرید و نیمی را نگیرید ، میگویند توفی کرد یعنی استیفا کرد . پس " توفی " و " استیفا " به معنی از دست رفتن نیست ، برعکس ، چیزی را به تمام و کمال تحویل گرفتن است . قرآن همیشه " مردن " را " کامل تحویل گرفتن " تعبیر میکند . لهذا میفرماید : � الله یتوفی الانفس حین موتها. خدا نفوس را در وقت مردن به تمام و کمال تحویل میگیرد . ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( آشنائی با قرآن ، جلد سوم ، ( تفسیر آیاتی از سورههای انفال و توبه ) ، متفکر شهید ، استاد مرتضی مطهری ، چاپ چهارم : بهار 1370 ، ناشر : انتشارات صدرا ، شهید مرتضی مطهری صص 156 - 155. )
فَوْت: از دست دادن چیزی که دسترسی دوباره به آن غیر ممکن است وقتی کسی فوت می کند آنرا از دست می دهیم دیگر برای ما قابل دسترسی نیست وقتی فوت وقت می شود از دست می رود و نمی توانیم به آن دسترسی پیدا کنیم ، ... [مشاهده متن کامل]
ازبین رفتن، نابود شدن منفعت فائته یعنی منفعتی که ازدست رفته ، منفعتی که از بین رفته و نابود شده است
فوت: در کرمان به بلُف زذن، خالی بندی می گیم فوت مثلاً: ایقَ ور ما فوت نیا ( این قدر برای ما خال بندی نکن ) . 😉
فَوت: از دست رفتن امری غیر قابل برگشت را فَوت گویند. به تیری که از دست رها شده و دیگر قابل برگشت به کمان نیست "فُوت تیر" گویند. به زمانی که از دست رفته و قابل برگشت نیست، "فوت وقت" گفته می شود. ... [مشاهده متن کامل]
جانی که از تن دور شده و از دست رود دیگر قابل برگشت به جسم نیست که به آن "فوت یا مرگ" گویند. لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ "تفاوت" به معنای سپری شدن و برگشت ناپذیری در امری است: ما تَری فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ در خلقت تمام مخلوقات خداوند علی الاطلاق فوتی صورت گرفته و خلقت آنان هرگز قابل برگشت نیست و انسان نمی تواند خلقت آنان را براساس میل خودش تغییر دهد. ( یعنی هرچه خداوند خلق کرده، از خلقت آن عبور کرده و هرگز قابل برگشت و تغییر بدست انسان نیست )
واژه فوت معادل ابجد 486 تعداد حروف 3 تلفظ fut نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [انگلیسی: foot] مختصات ( فُ ) [ ع . ] آواشناسی fowt الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع فرهنگ فارسی عمید لغت نامه دهخدا
در گذشته، درگذشت در آخر جمله نقش فعل رو داره یعنی فوت کرده. در گذشتِ. . . اول جمله نقش اسم رو داره یعنی فوت
هوالعلیم فَوت : از دست دادن؛ از دست رفتن فرصت یا زمانی که بدست آوردن ممکن نباشد