دانستن جایگزین واژه فهمیدن نمیتونه باشه
پی بردن یا دریافتن بهتره
فهمیدن چیزی دریافت کردن، دانستن آن چیز است. می توانیم بگوییم که فهمیدن برابر آگاه شدن از چیزی است.
فهمیدن همان به خود آمدن می باشد.
واژه فهمیدن
معادل ابجد 189
تعداد حروف 6
تلفظ fahmidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [عربی. فارسی]
مختصات ( فَ هْ دَ ) [ ع - فا. ] ( مص م . )
منبع واژگان مترادف و متضاد
فهم کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دریافتن. فهمیدن. درک کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
سخن ها را شنیدن میتوانست
ولیکن فهم کردن می ندانست.
نظامی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود اورا خیال.
... [مشاهده متن کامل]
مولوی.
تا کنی فهم آن معماهاش را
تا کنی ادراک رمز فاش را.
مولوی.
مگس را تو چون فهم کردی خروش
که ما را به دشواری آمد به گوش ؟
سعدی.
فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوی.
سعدی.
تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است
در آستینش یا دست و ساعد گلفام.
سعدی.
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک
دیوبگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.
حافظ.
رجوع به فهم شود.
فهمیدن یعنی متوجه شدن یک حرف یا موضوع . همیشه دانستن یک نصیحت و یا یک موضوع مساوی با فهم آن حرف یا موضوع نمی باشد. برخی از انسانها خیلی چیزها را می دانند اما آن را نفهمیده اند و متوجه اش نشدند
شصت کسی خبردار شدن
گرفتن ، اخذ کردن ، پذیرفتن
استدراک
درک کردن دریافتن متوجه شدن
او چنین یافت که . . . . . . . . . . . . . . .
یافتن
ره بردن به کسی یا جایی ؛ بدو یا بدانجا دسترسی یافتن. بدان پی بردن. بدان راهنمایی شدن :
چراغی است در پیش چشم خرد
که دل ره به نورش به یزدان برد.
اسدی.
اُزواردن، اُسوَردن
در پهلوی Uzvārtan
ازواراندن: فهماندن
ازوارش: فهم
دریافتن، پی بردن
راه بردن به ( در ) کاری یا کسی ؛ دریافتن کاری یا کسی. پی بردن به کسی یاچیزی. متوجه آن شدن. پی بردن بدان
سر در آوردن _ دستگیر شدن _ دریافتن _ حالی شدن _ پی بردن
کشف کردن ، کنار آمدن
به راه حلی درست و منطقی رسیدن ، دریافتن
Make sense of
know or understand
در گویش شهرستان بهاباد فعل مرکب حواس فهمیدن به معنای دقت کردن، توجه کردن و تمرکز کردن است. مثال، بذار ( بگذار ) حواس، بفهمم.
ادراک, درک
حالی شدن
Find out
سر در آوردن
Understand
پی بردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)