تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندن
cause to understand(فعل)
فهماندن
give to understand(فعل)
فهماندن
inculcate(فعل)
فهماندن، فرو کردن، پایمال کردن، جایگیر ساختن، تلقین کردن
پیشنهاد کاربران
شناساندن، آگاه کردن آموختن فهمانیدن تفهیم کردن
باید پارسی باشد چون هرگز نشده ما واژه عربی را در دستگاه پارسی بیاوریم و از فهم فهمیدن، و فهماندن بسازیم! ولی عرب ها از نِگر و نگرش پارسی نظر، منتظر انتظار و دیگر را می سازند! از اندازه/هندازه هندسه و سپس مهندس می سازند. ولی یک نمونه از این کار در زبان پارسی نا پیدا است. ... [مشاهده متن کامل]
پس من باور دارم که این واژه ریشه در پارسی دارد و به عربی راه یافته است و از آن مفهوم و واژه های دیگر ساخته اند.
تلقین
give somebody to understand ( that ) to make someone believe that something is true, going to happen etc, without telling them this directly