فهم

/fahm/

    apprehension
    comprehension
    grasp
    grip
    head
    ken
    knowledge
    light
    perception
    realization
    recognition
    scope
    senses
    understanding
    view
    wit
    world

فارسی به انگلیسی

فهم پذیر
intelligible

فهم پذیر کردن
interpret

فهم پذیری
accesibility, comprehensiveness, intelligibility

فهم چیزی را دشوار کردن
mystify

فهم ناپذیر
fathomless, impenetrable, incomprehensible, inconceivable

فهم ناپذیری
incomprehensibility

فهم هنری
imagination

فهم و شعور
percipience

فهم کردن
to understand

مترادف ها

understanding (اسم)
توافق، فهم، هوش، خرد، ادراک، تظر

consciousness (اسم)
اگاهی، فهم، هوشیاری، حس اگاهی

intelligence (اسم)
اگاهی، فراست، زیرکی، ذکاوت، فهم، هوش، خرد، جاسوسی، بینش، روح پاک یا دانشمند

insight (اسم)
فراست، بینایی، فهم، بصیرت، بینش، درون بینی، چشم باطن

apprehension (اسم)
هراس، خوف، درک، فهم، دلهره، دستگیری، بیم، توقیف

appreciation (اسم)
تقدیر، قدردانی، فهم، درک قدر یا بهای چیزی

realization (اسم)
درک، فهم، ادراک، تحقق، تفهیم

comprehension (اسم)
فهم، معرفت، قوه ادراک، دریافت، معقولات

grasp (اسم)
فهم، اخذ، چنگ زنی

conception (اسم)
فهم، عقیده، ادراک، تصور، حاملگی، لقاح تخم و شروع رشد جنین

uptake (اسم)
درک، فهم، دودکش، ادراک، بالاگیری، بلند سازی

پیشنهاد کاربران

سلیم
فهم: نیروی دریافتن، نیروی گیرندگی مانند فهمش بالایی دارد یعنی نیروی دریافتنش یا نیروی گیرندگی اش بالاست.
واژه فهم
معادل ابجد 125
تعداد حروف 3
تلفظ fahem
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( اِمص . )
آواشناسی fahm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فَهُم:ف هم
پس آنان
فهم؛برداشت از هر چیزی با توجه به برداشت های قبلی که در ذهن به صورت افکار انباشت شده است.
درک
کلمه ( فهم ) به معناى آن است که ذهن آدمی در برخورد با خارج به نوعی عکس العمل نشان داده و صورت خارج را در خود نقش کند.
بینش
درک کردن، فهمیدن
ویر
فهم درک ادراک دریافت
شعور. دریافت. درک. شناخت.
درک و دریافت
فهم به ترکی: دوشونجه ، دوشونَجَک ، دوشونمَک ، آنلاماق ، آنلاییش ، باشا دوشمَگ
واژه mind همراه با معانی متعدد از قبیل تفکر، دانایی، روح وروان ابتدا از واژه سانسکریتی manas و matih به چم دانایی و تفکر مشتق شده که در اوستا manah و همچنین واژه مزدا Mazda می باشد. هم ریشه ای mind در انگلیسی متعددند مانند mind, mantra, manic, monitor. . .
در پهلوی " هزوارش ، اوزوارش " از بن هزواریدن به چم فهمیدن برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
هزواریدن = فهماندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس