فلسفه

/falsafe/

    philosophy
    real reason

فارسی به انگلیسی

فلسفه اخلاقی
moral philosophy

فلسفه اصالت فرد
individualism

فلسفه اصالت ماده
materialism

فلسفه باف
philosopher

فلسفه بافی کردن
philosophize

فلسفه پردازی کردن
philosophize

فلسفه پیش گزینی
predestination

فلسفه جبری
predestination

فلسفه سری و رمزی
cabala

فلسفه سوفسطایی
sophism

فلسفه گمانه ای
metaphysics

فلسفه گمانی
metaphysics

فلسفه مدرسی
scholasticism

فلسفه کلبی
cynicism

فلسفه کلبیون
cynicism

مترادف ها

philosophy (اسم)
تجرد، بردباری، حکمت، فلسفه، وارستگی

پیشنهاد کاربران

فرزانش زفان.
فرزانش زپان.
فرزانش زبان.
خرد افتامد:real reason
چی و چرایی.
چه وچرا.
انگیزه وانگیخته.
فلسفه، پلسفه ، پیله کردن وسفتن اندیشه.
فلسفهء علم:فرزانش دانش
فرزانش
دیدگاه شماره 2:
پیشنهاد واژه "نِشُد" به جای واژه "عمیق شدن در چیزی" و چیزهای همسان با آن و همچنین دانش و واژه "فلسفه"
واژه "نِشد" از دو بخش "نِ" برابر "پایین، به پایین" و "شد" که همان "شدن" است. ( در واژه ای همچون "فرگشت" نیز، "گشت" برابر "گشتن" است و از این روش می توان برای کوتاه شدن واژگان بهره برد )
...
[مشاهده متن کامل]

پس "نِشد" برابر "پایین رفتن، به پایین رفتن" که برابر "عمیق شدن در چیزی" نیز باشد.
این از این.
شما در "فلسفه" کاری که می کنید این است:"درباره موضوعات بنیادی جهان و انسان ها، بسیار عمیق شوید"
پس می توان "فلسفه" را "دانش نِشُد" یا همان "نِشُد" خالی گرفت و از آن بهره برد.
بدرود!

گاهی می توان از "چرایی، آوند" به جای "فلسفه" بهره برد:
نادرست:فلسفه این چیز چیست ( فلسفه این چیه؟ )
درست تر:چرایی/آوند این چیز چیست؟ ( چرایی/آوند این چیه؟ )
برای خود دانش "فلسفه" من هیچ رای و نگاه ای ندارم و یا خیلی بیخود هستند و میتوان گفت که این واژه جا افتاده است و نمی توان چیزی را به جایش گفت ( همانند پیتزا و اتوبوس و تلویزیون و. . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

بدرود!

کلمه فلسفه، کلیدواژه ای که قانون حروف معکوس در این کلمه اعمال شده است. یعنی درون نگری خودنگری ، از ریشه سَلّاف یا صَلّاف منشعب شده است به مفهوم خودخواه و خودبین. در زبان لاتین self - service یعنی از خود پذیرایی کردن. اصطلاح عکس سلفی گرفتن نیز یعنی از خود عکس گرفتن. کلمه فلس نیز که پولک های اطراف ماهی می باشد به مفهوم پوششی برای خود. کلمه فلسطین نیز یعنی جایی که اطرافش را را انجیر یا تین و زیتون پوشانده.
...
[مشاهده متن کامل]

قانون حروف معکوس در کلمات زیادی موجود هست، قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش. . . .

خِرَدشناسی، خردپژوهی، دانش پژوهشی
فلسفه: همتای پارسی این واژه ی عربی شده، این است:
اِروان ervān ( سغدی ) .
فلسفه عبارت است از اندیشه، بینش، پرسش، پژوهش، ارزیابی، توضیح، برنامه ریزی و یا بازتاب درست و بر پایه ی خرد و برخاسته از حقیقت در باره ی ساختار و دانش در زمینه ی پیدایش، هستی و سرانجام هر چیز یا رفتار برای پذیرش آن چه که هست و داشتن نگاه و رفتار درست از زندگی و جهان.
...
[مشاهده متن کامل]

( https://www. cnrtl. fr/definition/philosophie ) .

علت و چرایی
دلیل، علت
همه چیزرا با فلسفه ( یا فسفطه ) میتوان همزمان اثبات یا انکار یا بُردنش زیر سؤالهای نا متناهی وبازجوئی تاابد!
به این مثال تکراری توجه کنید:
"من دروغ میگم"
اگه راست بود پس من دروغگو هستم
واگه دروغ بود پس من راستگو هستم!
کدام یکیش درسته یا غلطه؟؟؟
به نظرم منظور فلسفه، تفکر در جهان بینی و چیستی و آفرینش و مبدأ و معاد است.
فلسفه:علم به حقایق موجودات به اندازه توانایی بشر
فلسفه= وجود وهستی
فلسفه کتابی است که البته میتوان معنی او را هم گفت مثل حکمت و راز فلسفه درسی بسیار مسخره که من دانشمند نمتوانم از آن سر در بیاورم
۱ - فلسفه دانشی است که هر موجودی را از آن جهت که موجود است مورد مطالعه قرار می دهد و نه از آن جهت که موجودی خاص است مثلاً حیوان است یا نبات است و یا. . . . . .
٢ - فلسفه عبارتست از یک سلسله مسائل که از مطلق ( وجود ) ( وجود بدون هیچ گونه قید و شرط ) و احکام و عوارض آن گفتگو می کند. فلسفه از ( بود ) و ( نبود ) اشیاء سخن می گوید و احکام مطلق هستی را مورد مطالعه قرار می دهد و هیچگاه به احکام و آثاری که مخصوص یک یا چند موضوع خاص است نظر ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

فلسفه عبارتست از علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که تعین خاص دارد, مثلاً جسم است, یا کمّ است یا کیف است, یا انسان است, یا گیاه است و غیره.
در قلمرو حقوق به معنی : آن چه باید باشد نه آن چه که هست به کار می رود.
برای مثال فلسفه حقوق ، عدالت و رسیدن به آرمان های مطلوب انسان وارمانهای اجتماعی است.
ودر بعضی از عبارات به معنی، چرایی یا هدف از وضع به کار می رود.
به زبان ساده: علم به حقایق موجودات به اندازه توانایی بشر
فلسفه دستاویزی به شناخت از راه اندیشه است.
به پارسی میانه "خْرَد دُئشَگیهْ" بوده که همان خرددوستی می باشد. البته واژه ی فیلُسُفا یا همان فیلُسُفای یونانی را هم بکار می بردند.
فِلُسُفه به اشتباه فَلسَفه!
مانند مَندِلیف به اشتباه مَندَلیُف!!
و اَرشِمیدُس به اشتباه اَرَشمیدُس!
مُلِکول به نادرستی مولوکول!!
و صدها واژه دیگر که زیرای نداشتن و نذاشتن a, e, o نادرست و من دراوردی خانده شده اند. . .
زبان اعتراض انسان به ندانسته ها
Philosophy
معمولا ریشه این کلمه را تا یونان باستان رد یابی میکنند و میگوند که اولین بار سقراط آنرا بیان داشته است. حال برای یک لحظه هم که شده با زاویه دیگری این کلمه ترکیبی را نگاه کنیم.
Phil o Sophie فیل و صوفی.
...
[مشاهده متن کامل]

در افکار سقراط معنی این دو کلمه این به روشنی آشکار بوده است. فیل سمبل تن یا بدنِ مادی و سوفی ( صوفی ) به معنای خرد یا بخش معنوی وجود. این دو کلمه و حرف پیوند و ریشه یونانی ندارند بلکه از شرق وارد شده و هشیارانه توسط متفکرین یونانی به کلمه یونانی تبدیل شده است. بنابر این با خیال راحت می توانیم بگوئیم که فلسفه ریشه یونانی ندارد.

فلسفه یعنی مشخص و روشن کردن حقیقت
واقعیت در ذهن ما رخ میدهد و حقیقت اصل واقعه است
یک واقعه رخ میدهد و در ذهن اشخاص مختلف برداشت های مختلف ممکن است حاصل شود ، بدین معنی که واقعه یکی ولی واقعیت برای هر شخص بگونه خاص خودش با توجه به ذهن و ادارکش از آن واقعه ، اما حقیقت یکی است و آن اصل واقعه که برای کشف آن فلسفه وارد عمل میشود و از ابزار کشف حقیقت میتوان زبان بمعنای علم واژه شناسی ، علم انسان شناسی و نحوه تفکر و تعقل آن ، منطق ، نحوه ادراک اطلاعات محیطی توسط گیرنده های بشری و یا ساخته شده به دست انسان و حتی علم فیزیک و ریاضی یاد کرد
...
[مشاهده متن کامل]

زبان فیزیک ریاضی است و زبان فلسفه واژگان است
استدلال در فیزیک معادلات ریاضی و استدلال در فلسفه منطق است
***پس فلسفه یعنی کشف حقیقت وقایع هستی با کمک منطق ( ترکیب و تجزیه تحلیل اطلاعات دریافتی توسط حواس و نحوه تجزیه تحلیل آنها در ذهن بهنگام تفکر )

در واژگان پهلوی لغت فلسفه به دیسه ی فیلسُفاییه و فیسلوف به شکل فیلسُفیا آمده است.
این واژه معرب یونانی فیلُسُفیا می باشد و پارسی آن این واژه هاست: آنویک ãnvik ( سنسکریت: آنویک شَکَ ) ، میماش ( سنسکریت: میمَشا )
این واژه از اساس یونانى ست و معرب واژه Philosophia مى باشد و در پارسى پهلوى فیلْسُفایى Filsofai گفته مى شود و شایسته است که ایرانیان بجاى آواگفتِ تازى آن ، آواگُفتِ پهلوى یعنى فیلْسُفایى Filsofai را بنویسند و بخوانند . همتایان دیگر آن در پارسى اینهاست
...
[مشاهده متن کامل]

: خرددُشگى Xeraddoshegi ( پهلوى: خْرَت دُشَکیهْ : خردورزى ، فلسفه ) ، منشنیکى Maneshniki ( پهلوى: مَنیشْنیکیهْ : فلسفه ، اندیشه ورزى ، دانش اندیشه ها ) اندیشگى Andishegi ( پهلوى: اندیشَگیهْ : تفکر ، فلسفه ) آنویک Anvik ( سانسکریت: نْویکا : فلسفه ، اندیشه ورزى )
، میماش Mimash ( سانسکریت: میمَمشا : فلسفه ، اندیشگى )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس