فلان چیزdingus, thingamabob, whatsitفلان فلان شدهfucking, bloody, bleep, so-and-so, drattedفلان و بهمانso-and-so, such and such a thing or person, one thing or other
واژه فلانمعادل ابجد 161تعداد حروف 4تلفظ fo ( e ) lānنقش دستوری صفت مبهمترکیب ( اسم ) [عربی: فُلان]مختصات ( فُ ) [ ع . ] ( اِ. ) آواشناسی folAnالگوی تکیه WSشمارگان هجا 2منبع واژگان مترادف و متضادفلان بساراشاره به یک شخص یا یک چیز مبهم و نا معلومدرپارسی ( بهمان، بیسار )فلان و همچنین بهمان هر دو پارسی ست Asha - valūnīhدر پارسی " باستار و بیسار "+ عکس و لینک