فلاخن

/falAxon/

    sling

مترادف ها

sling (اسم)
بند، زنجیر، رسن، فلاخن، قلاب سنگ، تسمه تفنگ

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورائی
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

فلاخنفلاخنفلاخنفلاخن
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
دوستی که نوشتند در زبان لارستانی و جنوب فارس به فلاخن اشکندیر میگویند باید بگویم
اشکندیر = اش کند یر = اِش یا همان اَش یعنی بیرون ؛ در اشک = اَش کَ = بیرون امده کوچک
کند = قند = قن ( در قنداق ) = خَن در خانه و گلخن یا گلخانه
...
[مشاهده متن کامل]

یر = هم پسوند شدن است همچون ایز یا is در لاتین و ایرانی همچون تندیر = تنوری شده و . . .
=> اشکندیر = بیرون کندن = به بیرون کندن = منظور بیرون کندیزه شده است = فلاخن
فلاخن هم برابر ؛ فلا خن میشود که در آن فلا = فل ا ( نشان کثرت وزیادی ) و خود فل میتواند اشاره به پِل یا پَل داشته باشد یعنی تندی و اتشین ( زود و سریع ) مثلا در واژه پلغوره که در زبان مازندرانی به فوران گفته میشود از پِل غوره ( کوره ) آمده یعنی به سرعت از کوره در رفتن => فلاخن = پلاخن = زودکندن و زودپرتاب کن = تند پرتاب کن
فلاخن نمیتواند کلاسنگ یا کلاخن بوده باشد هرچندذ واژه کِل یا کَل اشاره به خشکی / عدد / چیز های سفت مانند دارد و در ترکیب با خن مینای کِل انداختن را میدهد اما اگر گذشتته آنرا کلاخن بدانیم ک در گذر زبان به خ یا ق تبدیل شده و به پ و ف تبدیل نشده => فلاخن از پلاخن آمده ؛ نکته دیگر اینکه خود پِل اگر پهل هم بوده باشد یه معنای کنار میباشد => پلاخن میشود کنار اندار یا همان دور انداز => یا اشاره به دور انداختن دارد یا اشاره به تند انداختن.

کهوار
همون پلخمون خراسانی هاست.
سنگ قلاب هم درسته
فلاخن بزبان اچمی یا لارستانی منطقة جنوب استان فارس اشکندیر eshkandir گفته می شود
دانیال در منطقه جنوب و شمال غرب استان فارس شهرستان نورآباد ممسنی و استان کهگیلویه بویراحمد به زبان لری به فلان کیفار می گویند
سوپه/هوپه/هوبه/سوبه در پهلوی به چم سفت و کفت ودوش و شانه است و نام شاپور ذوالاکتاف زا هوبه سوپه /سوپه خوب میگفتند
قلماسنگ ، قلواسنگ
در خراسان به فلاخن، کنیک هم گفته میشود
فلاخن یا پلخمون به گویش تایبادی به ابزاری برای پرتاب سنگ گفته میشود که به دو صورت ساخته می شود
یکی به صورت دو رشته نخ بلند که سر دو رشته آزاد و ته آن با تکه چرمی به اندازه کف دست برای فرا گرفتن سنگ به هم متصل میشود
...
[مشاهده متن کامل]

و دیگری که از چوبی به شکل ( ۷ ) و دو رشته کش ( جیر ) که به دو سر بالای چوب وصل شده و انتهای دو کش با تکه چرمی کوچک برای قرار گرفتن سنگ کوچکی به اندازه حبه قندبهم متصل میشود

سنگ قلاب. [ س َ ق ُل ْ لا ] ( اِ مرکب ) فلاخن . کلاسنگ. قلاب سنگ. قلماسنگ. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
سنگ انداز . . قلاب سنگ . . قلماسنگ. .
در جنوب به آن کِیوار هم گفته می شود
در جنگ بین فلسطین و اسرائیل، ابزار اصلی جنگی فلسطینیان بوده است.
فلاخن : در زبان ترکی به فلاخن" سؤپاد ( سوفاد ) "و به سنگی که توسط آن پرتاب می شود " سوپاد ( سوفاد ) داشی " گفته می شود چون فلاخن را موقع پرتاب دور کتف می چرخانند و بعد پرتاب می کنند به نظر می رسد با واژه سپت supt در پهلوی به معنی سفت یا کتف هم ریشه باشد .
در لهجه عرب خمسه به نام مِلکَع است که در اصل مِلگَع و برگرفته از مِلقَع و ریشه کلمه لَقَع است و در عربی فصیح هم همان ملقع صحیح است. در لهجه خوزستان به نام محجال بکار برده می شود.
فلاخن به ترکی: "سوپَنگ یا سوپَه" ، "سوفّنگ یا سوفَه" گفته می شود. ( بسته به قرار گرفتن در داخل جمله ) مثال: بیردانا سوپَه توخوموشام. = یک عدد فلاخن بافته ام. بیردانا سوفَه توخوموشام. = همان معنا . منیم سوپَنگیمی وئر. = فلاخن مرا بده. منیم سوفَنگیمی وئر. = همان معنا .
...
[مشاهده متن کامل]

در منطقه خسروشاه آذربایجان، " سوفَه یا سوفَنگ" گفته می شود و آن را با طناب می بافند.

قلاسنگ، قلماسنگ، تیرکمان!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)