pandit
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
مدافع، فقیه، قانون دان، حقوق دان، مشاور حقوقی، شارع، وکیل دادگستری
فقیه، قانون دان، حقوق دان، مشاور حقوقی، مشاور قضایی
پیشنهاد کاربران
در مقوله ی زبان شناسی یعنی شناخت همین زبانی که در دهان داریم تفاوت دو حرف ( و ف ) در دو کلمه وقیح و فقیه، تفاوت دو حالت از حفظ نمودن و وادادگی در خصوص یک مقوله ای به نام حق هست.
به همین سبب دو بار معنایی از یک ریشه را فقط با همین دو حرف در دو کلمه از یک مفهومی به نام حق را ایجاد می کند. رفتار آوایی حروف در کلمات و در عالم واقع، مشخص می کند که یک مفهوم در چه جهتی جریان دارد.
... [مشاهده متن کامل]
از آنجایی که بار معنایی کلمه حق یک مقوله حفظ کردنی و مراقبت را در ذات کار دارد نوع تلفظ این دو حرف در قانون افزونه ها در مورد کلمه ی حق به گونه ای است که مشخص می کند عملکرد ما در رابطه با حق چه نوع عملکردی است.
اگر نتوانیم از حق در جایگاه های مختلف حفاظت کنیم، افزونه ی حرف ( و ) مشخص می کند که یک وقاحتی در خصوص حق صورت گرفته. ولی اگر حق را آنطور که شایسته ی وجود این کلمه در عالم کاربردی و رفتاری ما است عمل کنیم افزونه ی حرف ( ف ) مشخص می کند که ما در خصوص حق یک عملکرد حفاظت گونه و خداپسندانه ای از خود نشان داده ایم.
حتی در حکمت صورتگری و نگارش حروف در پهنه ی واژگان در دو حرف ( ح ه ) برای دو کلمه ی وقیح و فقیه نمایانگر تحت الحفظ قرار دادن چیزی یا عدم حفاظت از چیزی را نشان می دهد. به گونه ای که نگارگری و نوشتار حرف ( ح ) یک نقاشی سر و ته باز از این حرف را نشان می دهد مثل نگارش کلمه غار و قوری که در عالم واقع دو حرف ( غ ق ) دو فضای باز و ایزوله شده را در عالم واقع نشان می دهد. نگارش حرف ( ه ) هم همینطوره در پهنه واژگان اصیل یک چنین رفتاری در بُعد مسائلی که لطیف و غیر مادی هستند و نیاز به حفاظت و مراقبت دارند از خود به ما نشان می دهد.
مطمئناً یک چنین حکمت هایی در طراحی حروف نیز از یک هوش برتر در ثبت و زنجیر نمودن کلام به منسه ظهور رسیده است.
در قوانین نگارشِ حروف، حتی نقطه ها هم حرف ها برای گفتن دارند.
نوع نگارش کلمه ی نور به گونه ای است که یک نقطه تنها هم در این کلمه دارای یک هدف و معنایی می باشد. به طوری که وقتی به کلمه ی نور یک نقطه ی دیگر اضافه کنیم و تور نوشته شود یک مفهوم چند بعدی را برای ما نمایان می کند. بدین صورت که کلمه تور به ما این را می فهماند که چیزها در این کلمه در عالم واقع قابل جمع شدن و کم شدن و کسب نمودن است.
با این تفسیر حتی کلمه ی خلأ به مفهوم نبود و نیستی نیست. حتی در خلأ هم چیزی قابل بودن هست مثل نور که در خلأ قابل روان بودن است ولی صوت یک چنین قابلیتی ندارد.
به همین سبب دو بار معنایی از یک ریشه را فقط با همین دو حرف در دو کلمه از یک مفهومی به نام حق را ایجاد می کند. رفتار آوایی حروف در کلمات و در عالم واقع، مشخص می کند که یک مفهوم در چه جهتی جریان دارد.
... [مشاهده متن کامل]
از آنجایی که بار معنایی کلمه حق یک مقوله حفظ کردنی و مراقبت را در ذات کار دارد نوع تلفظ این دو حرف در قانون افزونه ها در مورد کلمه ی حق به گونه ای است که مشخص می کند عملکرد ما در رابطه با حق چه نوع عملکردی است.
اگر نتوانیم از حق در جایگاه های مختلف حفاظت کنیم، افزونه ی حرف ( و ) مشخص می کند که یک وقاحتی در خصوص حق صورت گرفته. ولی اگر حق را آنطور که شایسته ی وجود این کلمه در عالم کاربردی و رفتاری ما است عمل کنیم افزونه ی حرف ( ف ) مشخص می کند که ما در خصوص حق یک عملکرد حفاظت گونه و خداپسندانه ای از خود نشان داده ایم.
حتی در حکمت صورتگری و نگارش حروف در پهنه ی واژگان در دو حرف ( ح ه ) برای دو کلمه ی وقیح و فقیه نمایانگر تحت الحفظ قرار دادن چیزی یا عدم حفاظت از چیزی را نشان می دهد. به گونه ای که نگارگری و نوشتار حرف ( ح ) یک نقاشی سر و ته باز از این حرف را نشان می دهد مثل نگارش کلمه غار و قوری که در عالم واقع دو حرف ( غ ق ) دو فضای باز و ایزوله شده را در عالم واقع نشان می دهد. نگارش حرف ( ه ) هم همینطوره در پهنه واژگان اصیل یک چنین رفتاری در بُعد مسائلی که لطیف و غیر مادی هستند و نیاز به حفاظت و مراقبت دارند از خود به ما نشان می دهد.
مطمئناً یک چنین حکمت هایی در طراحی حروف نیز از یک هوش برتر در ثبت و زنجیر نمودن کلام به منسه ظهور رسیده است.
در قوانین نگارشِ حروف، حتی نقطه ها هم حرف ها برای گفتن دارند.
نوع نگارش کلمه ی نور به گونه ای است که یک نقطه تنها هم در این کلمه دارای یک هدف و معنایی می باشد. به طوری که وقتی به کلمه ی نور یک نقطه ی دیگر اضافه کنیم و تور نوشته شود یک مفهوم چند بعدی را برای ما نمایان می کند. بدین صورت که کلمه تور به ما این را می فهماند که چیزها در این کلمه در عالم واقع قابل جمع شدن و کم شدن و کسب نمودن است.
با این تفسیر حتی کلمه ی خلأ به مفهوم نبود و نیستی نیست. حتی در خلأ هم چیزی قابل بودن هست مثل نور که در خلأ قابل روان بودن است ولی صوت یک چنین قابلیتی ندارد.
فقیه از واژه «فقه» مشتق شده است. و فقه در لغت، به معنای دانستن و فهمیدن است. اما فقیه در اصطلاح علوم اسلامی، به معنای مجتهد و متخصص در علم فقه به کار رفته است. بنابراین، فقیه به کسی می گویند که قادر به استنباط احکام شرعی فرعی از منابع فقه اسلامی که عبارتند از قرآن، سنت، اجماع و عقل باشد.
... [مشاهده متن کامل]
در نوشتارهای کهن فارسی تا قرن های هفتم و هشتم هجری، معمولاً واژه دانشمند در زبان فارسی، به معنای فقیه در زبان عربی بکار می رفته است. مجتهد کسی است که حداقل دوره های سه گانه حوزوی را گذرانده و توانایی استنباط احکام فقهی را داشته باشد؛ اما فقیه، مجتهدی است که علاوه بر این در علم فقه تسلط دارد و صاحب نظر و نوآور است. برابر این واژه در زبان فارسی، واژه «دانشمند» است.
دسته بندی فُقهای شیعه
فُقهای شیعه را گاهی بر پایه زمان زندگی و گاهی بر اساس مَکاتِب اجتهادیشان دسته بندی کرده اند.
فقهای متقدم و متأخر
در نوشته های فقهی شیعه، غالباً فُقهای پیش از شیخ طوسی را "قدماء"، از شیخ طوسی تا پیش از علامه حلی را "متقدمان" و از علامه حلی به بعد را "فقهاء متأخر" می خوانند. از فقهاء معاصر هم با نام «متأخرالمتأخرین» یاد می شود.
فقیه باید درباره علوم یادشده در زیر آشنایی کافی داشته باشد:
به مجتهد و فقیهی که علاوه بر بعد فقاهت و تسلط بر علوم مذکور، حائز شرایط دیگری مانند عدالت، مدیریت، آشنایی به وضعیت جهان اسلام و تقوا باشد، فقیه جامع الشرایط می گویند.
از میان فقهای جامع الشرایط، آنکه در علوم لازم برای اجتهاد نسبت به دیگران اعلم و متخصص تر باشد، "فقیه مرجع" یا مرجع تقلید نامیده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
در نوشتارهای کهن فارسی تا قرن های هفتم و هشتم هجری، معمولاً واژه دانشمند در زبان فارسی، به معنای فقیه در زبان عربی بکار می رفته است. مجتهد کسی است که حداقل دوره های سه گانه حوزوی را گذرانده و توانایی استنباط احکام فقهی را داشته باشد؛ اما فقیه، مجتهدی است که علاوه بر این در علم فقه تسلط دارد و صاحب نظر و نوآور است. برابر این واژه در زبان فارسی، واژه «دانشمند» است.
دسته بندی فُقهای شیعه
فُقهای شیعه را گاهی بر پایه زمان زندگی و گاهی بر اساس مَکاتِب اجتهادیشان دسته بندی کرده اند.
فقهای متقدم و متأخر
در نوشته های فقهی شیعه، غالباً فُقهای پیش از شیخ طوسی را "قدماء"، از شیخ طوسی تا پیش از علامه حلی را "متقدمان" و از علامه حلی به بعد را "فقهاء متأخر" می خوانند. از فقهاء معاصر هم با نام «متأخرالمتأخرین» یاد می شود.
فقیه باید درباره علوم یادشده در زیر آشنایی کافی داشته باشد:
به مجتهد و فقیهی که علاوه بر بعد فقاهت و تسلط بر علوم مذکور، حائز شرایط دیگری مانند عدالت، مدیریت، آشنایی به وضعیت جهان اسلام و تقوا باشد، فقیه جامع الشرایط می گویند.
از میان فقهای جامع الشرایط، آنکه در علوم لازم برای اجتهاد نسبت به دیگران اعلم و متخصص تر باشد، "فقیه مرجع" یا مرجع تقلید نامیده می شود.
آخوند
فَقیه
واژه ای پارسی است و از دو بخش ساخته شده :
فَقیه : فَق - ایه
فَق = بَغ در زبان سکاها یا آریایی های کهن ینی : خُدا ، ایرانیان به شاهان یا خاقان چینفَقفور :بَغ پور ، پسر خدا
می گفتند.
ایه : پسوند نام ساز که در اسل همان - ایک کهن است که وات " ک" افتاده است.
... [مشاهده متن کامل]
فقیه = بَغیک ، خدا شناس ، مَرد خدا ، خُدایی ، ایزدی
شاید گورستان بَغیه یا بَقیه در مکه هم از بَغ باستان ساخته شده باشد.
واژه ای پارسی است و از دو بخش ساخته شده :
فَقیه : فَق - ایه
فَق = بَغ در زبان سکاها یا آریایی های کهن ینی : خُدا ، ایرانیان به شاهان یا خاقان چینفَقفور :بَغ پور ، پسر خدا
می گفتند.
ایه : پسوند نام ساز که در اسل همان - ایک کهن است که وات " ک" افتاده است.
... [مشاهده متن کامل]
فقیه = بَغیک ، خدا شناس ، مَرد خدا ، خُدایی ، ایزدی
شاید گورستان بَغیه یا بَقیه در مکه هم از بَغ باستان ساخته شده باشد.
مجتهد، صاحب فقه، با فهم
حاکمو اگاه به احکام شرعی
عالم به احکام شرع