فقدان

/feqdAn/

    absence
    deprivation
    failure
    lack
    poverty
    scarcity
    want
    loss
    bereavement

فارسی به انگلیسی

فقدان احساسات
apathy

فقدان اخلاقیات
amorality

فقدان ارزش قانونی
invalidity

فقدان اهلیت قانونی
nonage

فقدان بیان
blankness

فقدان بیماری و غیره
negative

فقدان تعمل
irrationality

فقدان حس مسئولیت
irresponsibility

فقدان خون
bloodlessness

فقدان خونریزی
bloodlessness

فقدان دولت و نظام حاکم
anarchy

فقدان رواداری
intolerance

فقدان صلاحیت
ineligibility

فقدان علاقه
apathy

فقدان نمک و ادویه
blandness

مترادف ها

loss (اسم)
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار

absence (اسم)
عدم، فقدان، غیاب، غیبت، نبودن، حالت غیاب

lack (اسم)
عدم، فقدان، نبودن، کسری، احتیاج

privation (اسم)
فقدان، سختی، محرومیت، محروم سازی، تعلیق مقام

forfeiture (اسم)
فقدان، زیان، ضرر، جریمه، از دست دادگی

bereavement (اسم)
فقدان، داغداری، محرومیت

want (اسم)
عدم، فقدان، خواست، نیاز، نقصان، نداری، حاجت

پیشنهاد کاربران

Absence
مجید علیائی
جواب دلالت شده میشه مدلول
مجید علیائی
جواب . نبود
فاقدویاازدست دادن
فقر . کمبود. یانبودونیستی
درگذشت، کمبود، گمشدگی، عدم، نابودی
نبود، با افزودن پیشوند �نا� به کارواژه در بسیاری باره ها
بجای واژه ی �فقدان� و آمیخته هایی همراه با این واژه می توان به آسودگی از واژه ی پارسی �نبود� یا افزودن پیشوند �نا� سود برد؛ مانند:
�کارآ نبودن� و �ناکارآیی� بجای �فقدان کارآیی�
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ آذر ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/12/blog - post_558. html

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نَس ( اوستایی )
ویراه ( سنسکریت: ویرَهَ )
اَهاپ ( سنسکریت: اَبْهاوَ )
اَپْچار ( سنسکریت: اَپَچارَ )
اَویدام ( سنسکریت: اَویدیَمانَتا )

بپرس