فعل

/fe~l/

    verb
    act
    action
    deed
    verbal

فارسی به انگلیسی

فعل با قاعده
weak verb

فعل بازتاب
reflexive

فعل حالتی
stative verb

فعل در صیغه شرطی
subjunctive

فعل رابط
copulative(verb)

فعل ربط
linking verb

فعل ضعیف
weak verb

فعل قابل صرف
finite verb

فعل لازم
intransitive

فعل مرکب
phrasal verb

فعل مسندی
finite verd

فعل معین
auxiliary verb

فعل معین با کارکردهای دستوری گوناگون
be, do

فعل معین وجهی
modal auxiliary

فعل منظم
weak verb

فعل و انفعال
interaction, reaction

فعل و انفعال جمعی
congress

فعل و انفعال کردن
interact, react

فعل و انفعالی
interactive

فعل کمکی
auxiliary verb

مترادف ها

act (اسم)
رساله، عمل، فعل، کنش، کار، سند، کردار، حقیقت، فرمان قانون، تصویب نامه، اعلامیه، پرده نمایش، امر مسلم

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

verb (اسم)
فعل، کلمه، لغت

deed (اسم)
عمل، فعل، کار، سند، کردار

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

پیشنهاد کاربران

فعل:کنش.
فاعل:کُنا ( کننده )
مفعول:شوا ( شونده ) .
برای معادل سازی ان میتوانیم بر اساس ریشه های هم معنای ان در زبان های هندواروپایی ، وند وَر که به ان شباهت دارد را انتخاب و با وند دَن فعل سازی کنیم که فعل وَردن یا وَرد = فعل به دست بیاد و بتونیم وزن های مختلف را بر اساس ان تعریف کنیم
...
[مشاهده متن کامل]

کُنِش = وُرِد
پیشرو = ویردو
موچه ( مژه ) = وورِد ( به وُرِد )
فرست = ( بر اساس وردش ) وِرِدش
واقعیت = وارِدیَش
پرستاری = ( بر اساس وردشن ) وَرَدشانی
- در بالا وزن هایی که بدون حروف بی صدا هستن ولی خب میتونیم وند ها رو به عنوان حروف خارج از وزن در نگر ببینیم مثل :
اُستورد = ( اُست =اُستوار ورد = فعل )
و تمامی وند های دیگر
میتوان یک سری وزن ها را به صورت قراردادی از یک سری واژگان استخراج کرد و معنا های کلی برای انها قرار داد مثل کاری که سیبویه برای عربی انجام داد.
مثل :
واقعیت = وارِیدَش . محدود به ۴ حرف . معنیِ کلی=؟
واعِیژَه = بر اساس چهار حرف "واژه" ( حروف نوشته شده و همچنین او = وِ ، یی = یِ ، آ = ع اَُِ ( اغاز کلمه ) )
پانِیچَر = بر اساس پنچر
*وزن باید حداقل یک صدادار بلند داشته باشد تا خوانا اعمال شود*
و قوانین دیگری که میتواند اون رو معنا و نظم ببخشد

واژه فعل
معادل ابجد 180
تعداد حروف 3
تلفظ fe'l
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: افعال، جمع الجمع: افاعیل]
مختصات ( فِ عْ ) [ ع . ]
آواشناسی fe'l
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

پیشنهاد دکتر ملایری واژه کرواز میباشد KARVAZ
پیشنهاد دکتر ملایری واژه کرواز بجای فعل
درود.
در زبان پارسی ، فعل برابر با کار است. پس:
فعل= کار
فاعل= کارنده، کارکن، کارا، کارگر
فعیل= دارنده کار، صحب الفعل، دارنده فعل، کارمند، کاردار
مفعول= کاریده، کارشده
و. . . .
اگرچه در اینجا به برگردان ادبی کار نداریم و به برگردان دستوری کار داریم؛ وگرنه میبینیم که شماری از این برگردانیده ها بسیار مانند گفتار روزانه ما هستند. برای نمونه ما در گفتار روزانه تنها به کسی که گیاه در زمین بنهاند، کارنده میگوییم ولی به درستی هر فاعلی کارنده است و اینجا تنها دستور را کار است.
...
[مشاهده متن کامل]

فِعل:
١. کار، کارکرد، کردار، رفتار، کنش، کارسازی، کارآیی، هنایش؛ پیشه؛ سرگرمی
٢. [دستورِ زبان] کارواژه، کنشواژه
تفاوت فعل و عمل: فعل به کار جزئی و لحظه ای مربوط می شود که به سرعت انجام شود اما �عمل� یک کار استمراری و همراه با برنامه ریزی قبلی است
انجام داد
برابر پارسی فعل : �رویداد� مثل گوی لوله که به گلوله دگرگون شده است.
کلمه بیان کننده پدیده یا امری در هر زمان که نشاندهنده ی فاعل ( کننده کار یا عامل پدیده ) و مفعول ( کاری یا چیزی که به فاعل توسط فعل نسبت داده میشه ) است. . .
فعل و فاعل و مفعول و انفعال و مُنفعِل و فعل وانفعال برهم: کردن و کننده و کرده و کنیدن و کنیده و برهم کنشی.
چون: کار کننده ی دیگر را سامان کار کردی. ( دانشنامه ی علایی پورسینا359 )
بوس به همه.
۱:عملکرد فردی را گویند.
۲:واژه ای که رخ دادن چیزی را در گذشته، حال ، آینده بیان بکند.
این واژه گویشی دیگر از واژه verb در زبان های اروپایی است و بنابر این آریایی است نه سامی
فَعَلَ
شکل ساده فعل انجام دادن هستش
که ماضی و مضارع و . . . داره
در کل ینی انجام کار
#عربی
فعل، فاعل، مفعول:
کُنِش، کنشگر، کنشگیر
پویه، پوینده، پوییده
کارواژه، کارور، کارگیر
کنش، کنا، کنیک
یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
به معنای بریدن، قطع کردن
معنی:انجام داد
عمل. کار. action
شوربختانه در پارسی نوین دگرسانی ای میان Act فعل و Do عمل نیست و هر دو در فارسی به "کردن" برگردانده میشوند. این دو بسیار به هم نزدیکند ولی نا همسان اند و یک سان نیستند. از این رو باید فرهنگستان زبان و ادب
...
[مشاهده متن کامل]
پارسی چاره ای بیندیشد. در اوستایی ژیرا به مینو active ( فعال ) بوده که امروزه زیرک از آن گرفته شده و مینوی باهوش و زرنگ نیز میدهد. پس ژیر به مینوی act بوده ( هم چون دانا و دان برای دانستن ) ، ازین رو میتواون این واژه را به کار گرفت و Do را کردن خواند و Act را ژیریدن.

کنش ، عمل، کار، کردار، کنش، اثر، شغل
و ایران باستان ساتوsato
اوستایی: ثاتو
در کل یعنی عمل، کار
ود
کنش
فعل به معنی عمل - برابرهای پارسی: کار، کردار
فعل به معنی ( verb ) در دستور زبان - برابر پارسی: کار واژه
این وازه چه بسا که اریایی باشد چون در انگلیسی verb داریم و بی مانند با واژه فعل ، فل ، ول ، فل و . . نیست
محصول یا اثری که از موجودی به سبب تلاش از وی صادر شده و به فعلیّت برسد چه درونی و چه برونی .
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ساتو sãto ( اوستایی: ثاتو )
یات ( اوستایی: یاتَ )
فعل واژه ای تازی ( عربی ) است و به جای آن "کارواژه" را می توان بهره برد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس