فعال

/fa~~Al/

    trotter
    active
    activist
    aggressive
    alive
    astir
    lively
    out
    restless
    sharp
    stirring
    vivid
    energetic

فارسی به انگلیسی

فعال بودن
stir

فعال در امور عام المنفعه
worker

فعال در بازار سیاه
black marketeer, black marketer

فعال در شب
nocturnal

فعال ساز
activator

فعال سازی
activation

فعال شدن
bestir, wake, waken

فعال مایشائ
one who does what he wishes, powerful monarch, dictator

فعال کردن
activate, waken

فعال کننده
actuator, animator

مترادف ها

smart (صفت)
فعال، زیرک، زرنگ، چالاک، با هوش، شیک، ناتو، جلوه گر

acting (صفت)
عامل، فعال، جدی، کفالت کننده، کنشی، فاعل، قابل اعمال

active (صفت)
کاری، فعال، کنشی، معلوم، کنشگر، ساعی، دایر، حاضر به خدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار

energetic (صفت)
کاری، فعال، جدی، پرتکاپو، دارای انرژی، کارمایهای

strenuous (صفت)
فعال، با حرارت، مشتاق، شدید، بلیغ

cracking (صفت)
فعال

peppy (صفت)
فعال، چالاک، سرحال، پر نیرو

snappy (صفت)
تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار

spirited (صفت)
فعال، سرزنده

go-ahead (صفت)
فعال، متهور

hot-shot (صفت)
فعال، خود نما

pushful (صفت)
فعال

spiriting (صفت)
فعال

پیشنهاد کاربران

پویا
ژیرا
🇮🇷 همتای پارسی: ژیرا 🇮🇷
( افزون بر کنشگر، واژه ژیرا همتایی پَرسون برای فعال است )
بسیارکن ؛ فعال. آنکه بسیار کار و کوشش کند :
نه بسیارکن شو، نه بسیارخوار
کز آن سستی آید. وزین ناگوار.
نظامی.
به کُردی: چالاک
دوستان کُنشگر یعنی فاعل نه فعال
کُنش - فعل
کُنشگر - فاعل
هَتا واژه هاى پُرکار و پُرکُنش برابرهای چنین درستی نیسن
واژه ( پویا ) و جداآمدهاش ( مشتقاتش ) مانند پوینده، پویان، پویور، پویگر ، همونجور که دوستمون مهدی اشاره کرد ، بهترین جایگزین است .
تاثیرگذار ، فاعل
چه ربطی داشت سخت کوش . . . میشه در هال کار . کنشگر هم درسته . . . به هر هال سپاس از سایت خوبتون
پوینده، پویان، پویور، پویگر،
پرجوشش، پرجنب و جوش
این دو را نیز می توان به برابرهای یاد شده در بالا افزود. نمونه ها:
ـ آدمِ پرجنب و جوشی است.
ـ کوه آتشفشانی �سمرو� با بلندای ۳۷۰۰ متری خود، بلندترین کوه در جاوه، یکی از کم و بیش ۱۳۰ آتشفشان پرجوشش ( فعال ) اندونزی بشمار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

اندکی که در نمونه ی دوم باریک شوید، در می یابید که کاربرد آمیخته واژه ی پرجوشش برای کوه آتشفشانی، سازگارتر از دیگر برابرهای یاد شده است. شاید بتوان واژه ای بهتر از آن نیز از ریشه های کهن تر زبان های ایرانی در این باره یافت.

تاثیر گذار
《 پارسی را پاس بِداریم》
فَعّال
نامِ کُنَنده یِ گَزافایی ( اِسمِ فاعِلِ مُبالِغه ای ) وَ به مینه یِ : کَسی که کاری یا پیشه ای را بِسیار می کُنَد یا بیش اَنجام می دَهَد .
دَر زَبانِ اَرَبی بَر پایه یِ این ریختار واژه هایِ بِسیاری بَرساخته شُده که دَر زَبان پارسی دَرآمَده وَ کاربُرد یافته اَند ، پِیرِستِ ( فِهرِستِ ) بازنِوِشت وَ بَرابَرنَهادهای پارسیِ آن ها :
...
[مشاهده متن کامل]

بَقّال = خوار وُ بار فُروش
بَزّاز = پارچه فُروش ، بافچه فُروش، تِکه فُروش
رَزّاز = بِرِنج فُروش ، رَز فُروش
قَصّاب = گوشت فُروش
خَرّاز = خِرت فُروش ، خِرت وُ پِرت فُروش ( سِمساری )
حَمّام = گَرمابه دار
بَنّا = مِهمار، مِهراز، مِهراس ، خِشتکار، خِشتگَر، کَندار، بُنگَر، شَانگَر
دَلّاک = کیسه کِش ، شُست یار ، شُستگَر ، شویِشگَر
بَشّاش = بَسخَنده گَر ، خَندان
رَمّال = فالگیر با سَنگریزه یا ریگ ( رَمل= ریگ ) ، ریگ بین
رَقّاص = وَشتار ، وَشتی، دَست اَفشان ، پای کوب ، رَغسَنده ، رَخسَنده ، تَن ناز ، تَن گَرد ، تَن چَرخ
نَقّاش = نِگارگَر ، نِگاشتار
رَسّام = کِشگَر ، کِشیدار ، ریسگَر
غَوّاص = غوته گَر ، غوتاب گَر ، شِناگَر ، آب باز ، آب بیز ، آبیز، آبتَن ، گودآب رُو
حَمّال = باربَر ، بارکِش ، بَرَنده ، بَرا ( مانَنِد : بینا، گویا. . . ) ، کول بَر ، کول کِش
دُنباله دارَد. . .

مترادف فعال:کنشگر متضاد فعال:منفعل مترادف منفعل:کنش پذیر
فعال برای غیرجاندار = ژیرا
فعال برای جانداران = کنشگر
پویا ، اکتیو ، کوشا، کاری
اکتیو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس