دخالت کردن، فضولی کردن، پا گذاشتن، پا بمیان گذاردن، مداخله کردن، پا میان گذاردن
فضولی کردن، وراجی کردن، گستاخی کردن، فاش وابراز کردن
امیختن، فضولی کردن، ور رفتن، مداخله کردن، در وسط قرار دادن، دخالت بیجا کردن
فضولی کردن، در کار دیگری مداخله کردن، دستور بیجا دادن
فضولی کردن، مداخله کردن، پا در میان کار دیگران گذاردن
فضولی کردن، مداخله کردن
فضولی کردن
فضولی کردن