interfere, meddle, mess, nose, pry, poke, to meddle, to blab
مترادف ها
pry(اسم)
دیلم، فضول، اهرم، فضولی، کنجکاوی
interference(اسم)
دخالت، فضولی
intrusion(اسم)
فضولی، دخول سرزده و بدون اجازه
officiousness(اسم)
فضولی، فضولی در کار دیگران
پیشنهاد کاربران
دخالت
فضولی در اصطلاح حقوقی به معنای فروختن مال دیگر بدون رضایت او ( فروش مال غیر )
سر و گوش ( به ) آب دادن نمونه: آماج سخنم از آنچه بر زبان می آورم، سر و گوشی به آب دادن ( فضولی ) در چالش های کشورتان نیست . . . برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر: https://www. behzadbozorgmehr. com/2023/08/blog - post_17. html ... [مشاهده متن کامل]
در واژه نامه ها همتراز پارسی آن را �دستیابی از راه های پنهان به داده ها� ( �کسب خبر� ) آورده اند؛ ولی در کنار آن، چون نمونه ی یاد شده در بالا، می توان �سر و گوش ( به ) آب دادن� را نیز بکار برد.
intrusion
ملا محمد فضولی ( فوزلی یکی از شهرهای جمهوری آذربایجان است ) متولد 1483. و فوت 1556 میلادی می باشد. بعد از اینکه شصت سال از فوت ایشان می گذشت. صائب تبریزی بدنیا آمده است. 1621میلادی ( 1000هجری شمسی ) . ... [مشاهده متن کامل]
یعنی معلمی که یک جمع و تفریق ساده را بلد نیست. چطور می تواند. راهنمای بچه هایمان باشد. باز اگر می گفت که صائب شعرهای تورکی ، محمد فیزولی را به فارسی ترجمه می کرده است. قابل قبول بود. . . . . . . . ولی مرده ایی بعد از شصت سال از قبر بیرون بیایید. و شعرهای صائب را ترجمه کند. به قولی دزد ناشی به کاهدان زده. وحسابی کاه خورده است ) . . . . . . . جالبتر اینکه مجری هم از کارشناس بی سوادتر است. و حرفهای اونو تصدیق می کند. . . . عدو شود. سبب خیر اگر خدا خواهد.