فضول

/fozul/

    nosy
    busybody
    curious
    interloper
    meddler
    gossip
    inquisitive
    kibitzer
    meddlesome
    prier
    self-appointed
    snoopy
    c.e. nosy
    medller
    nosy person
    intruder

فارسی به انگلیسی

فضول باشی
officious

فضول به طور ناخوشایند
prying

مترادف ها

pragmatic (اسم)
فضول، عملگرا

blab (اسم)
فضول، پرت گو

voyeur (اسم)
فضول، نگاه کننده، اطفا کننده شهوت بانگاه

pry (اسم)
دیلم، فضول، اهرم، فضولی، کنجکاوی

nosy (اسم)
فضول

prier (اسم)
فضول، ادم کنجکاو

intruder (اسم)
مزاحم، فضول، مخل

blabber (اسم)
فضول، حرف مفت زن، وراج

busybody (اسم)
فضول، ادم فضول، نخود همهاش

bur (اسم)
تیغ، خار، فضول

tamperer (اسم)
فضول، مداخله کننده

meddler (اسم)
فضول، مداخله گر

obtruder (اسم)
فضول

obtrusive (صفت)
مزاحم، فضول

curious (صفت)
فضول، کنجکاو، نادر، کمیاب

intrusive (صفت)
فضول، ناخوانده، سرزده، فضولانه، بزور داخل شونده، فرو رونده

officious (صفت)
فضول، فضولانه، ناخواسته

پیشنهاد کاربران

officious
فضول در حقوق مدنی به معنای کسی است که برای عین متعلق به دیگری معامله می کند و سوءنیت ندارد. معامله برای غیر ( مالک )
فضول بار منفی داره و گوینده عمداً این واژه رو به کار می بَره. ولی کنجکاو بار مثبت و ادبی داره و گوینده واسه مخاطبائی که احترام زیادی واسه شون قائله به کار می بَره.
خاله زنک
صفت :
Nosy, Prying, Meddling, Snooping
اسم :
Prier, Busybody, Snoop, Snoopy, meddler
سَرَککِش؛ کُنجکاو؛ پادَرمیان
فضول: مداخله کردن، وسط حرف پریدن، حرف های مفت زدن و حرف پوچ گفتن. . .
کلمه ( فضول ) مانند کلمه فضل به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفته اند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ، و فضول ، به معنای زیادی در ناستوده است
پوزول ( بر بنیادِ پیشنهاد بسیار خوبِ کاربری به نام اشکان در بالا )
از واژه های برابرِ یاد شده در بالا، � گستاخ�، �یاوه گو� و �پس مانده�، هر سه نادرست هستند و واژه ی �کنجکاو� را تیز حتا با چشم پوشی درخور نمی توان بجای واژه ی دگردیسیده ی �فضول� ( بازگویی آموزنده ی اشکان در بالا ) نشاند؛ زیر ا این واژه به آرش � کنجکاوی بیش از اندازه� است و چون هر واژه یا دربرگیرنده تر: هر پدیده ی دگردیسه شده ای، سرشتی دگرگونه با بنیاد خود یافته است:
...
[مشاهده متن کامل]

�. . . و اگر خدای ناکرده، آدم بیش از اندازه کنجکاوی ( همانا فضول بزبان آمیخته به عربی ) از میان خودشان، پایش را از گلیم دراز کند . . . �
برگرفته از یادداشتی در پیوندِ زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/05/blog - post_76. html

Rubberneck
ملا محمد فضولی ( فوزلی یکی از شهرهای جمهوری آذربایجان است ) متولد 1483. و فوت 1556 میلادی می باشد. بعد از اینکه شصت سال از فوت ایشان می گذشت. صائب تبریزی بدنیا آمده است. 1621میلادی ( 1000هجری شمسی ) .
...
[مشاهده متن کامل]
یعنی معلمی که یک جمع و تفریق ساده را بلد نیست. چطور می تواند. راهنمای بچه هایمان باشد. باز اگر می گفت که صائب شعرهای تورکی ، محمد فیزولی را به فارسی ترجمه می کرده است. قابل قبول بود. . . . . . . . ولی مرده ایی بعد از شصت سال از قبر بیرون بیایید. و شعرهای صائب را ترجمه کند. به قولی دزد ناشی به کاهدان زده. وحسابی کاه خورده است ) . . . . . . . جالبتر اینکه مجری هم از کارشناس بی سوادتر است. و حرفهای اونو تصدیق می کند. . . . عدو شود. سبب خیر اگر خدا خواهد.

در معامله به آن کسی که معامله میکند ، فضول میگویند .
"سرمفتش"
[ضم م ]
[ فتح ف ]
[کسر ت ]
busy body
فضول واژه ایرانی است :
واژه فضول یا پوزول ( پوز ئول ) ساخته شده از پوز به معنای دم ودهان - نوک - پوزه و پسوند ئول که نشانگر دارندگی یا فراوانی است مانند زاغول ( دارنده چشم زاغ ) و زردول ( دارنده چهره زرد ) . ازینرو معنای پوزول ( فضول ) کسی است که به همه جا سرک میکشد و پوز خود را برای بوکشیدن به هرکجا وارد میکند همانطورکه در گویش گیلکی آنرا پلـِفوس pilifus ( پل=بزرگ فوس=پوز ) میخوانند.
...
[مشاهده متن کامل]


Inquisitive
noisy
blabber
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس