فصل

/fasl/

    section
    chapter
    season
    settling
    deciding
    separation
    page
    quarter
    sequence
    sectioh

فارسی به انگلیسی

فصل باران
monsoon, wet season

فصل بارانی
wet season

فصل برداشت
harvest

فصل بسته در شکار
closed season

فصل بهار
springtime

فصل زمستان
wintertime

فصل سال
season

فصل سرما
freeze

فصل شکار
open season

فصل شکفتن
blossom

فصل غنچه دادن
blossom

فصل قرق در شکار
closed season

فصل گل دادن
florescence

فصل مانسون
monsoon

فصل نامه
quarterly

فصل نوئل
yuletide

فصل کتاب و رساله
chapter

فصل کردن
separate

مترادف ها

article (اسم)
ماده، عمل، شرط، اسباب، مقاله، بند، گفتار، فقره، فصل، حرف تعریف، متاع، کالا، چیز

clause (اسم)
ماده، شرط، جزء، بند، فصل، قضیه، جزئی از جمله

book (اسم)
فصل، کتاب، دفتر، سفر، فصل یاقسمتی از کتاب

chapter (اسم)
باب، شعبه، قسمت، مقاله، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، فصل یا قسمت مختصری

item (اسم)
فقره، فصل، تکه، بخش، رقم، قطعه خبری

season (اسم)
فصل، دوران، هنگام

پیشنهاد کاربران

به زبان سنگسری
سالِ م. . . sale mo
هِنگوم Hengoed
دوران . . . . drone
موقِع. . . mogheh
فصل، واژه ای عربی می باشد.
فصل، یک بخش یا گسست از چیزی را نشان می دهد.
فصل های سال ( بهار، تابستان. . . ) برابر پارسی شان "هنگام، دوره" می شود.
پس برای های فصل:
دوره، هنگام، گسست، بخش
فصل ( برای سال ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی کردی کِژ kež می باشد.
فصل ( برای کتاب ) : همتای پارسی، واژه ی اوستایی هات.
فصل ( برای کتک ) :همتای پارسی، واژه ی سغدی گرف garf.
از یک طرف نوشتید که برابر فارسی فصل موسم است. از طرف دیگر برای موسم هم برابر فارسی نوشتید. موسم اگر عربی است، چطور برابر فارسی فصل هست؟ لطفا تصحیح کنید. سپس می توانید این نوشته ی من را حذف کنید.
سلیم
فصل: دوره مانند چهار فصل سال یعنی چهار دوره سال
بخش مانند این کتاب چهار فصل دارد یعنی این کتاب چها بخش دارد
انسان دو فصل بیشتر ندارد؟ بودنش ونبودنش!
فصل؛ واژه "قرآن عربی" هست:
"إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ"
به کُردی جنوبی و مرکزی: وَرز
یک فصل کتک ، یعنی کتک مفصل .
همچنین فصل را به معنای نوبت هم می شود گرفت
یک فص کتک ، در اینجا فص مخفف فصل می آید .
فَصَلَ : امتیاز یافت
فصل
ویس یا قوم پارت کوتاه شده ی : پَرثووَ ( پَر تاو = گِرد و پیرامون تاف یا تاب یا آتش یا به گفته ای دیگر نگاهبانان و پرستاران آذر )
part اوروپایی در پارسی : پَرد در پَرده ( تافته ی جُدا کُننده ) و پار در پاره است.
...
[مشاهده متن کامل]

گفتنی ست که فَرد اَرَبی همین پَرد پارسی ست.
اگر خواسته باشیم به جای فَصل بهره ببریم افزون بر پیشنهادات بالا ، می توان " پَرد یا پارد از پاره را به کار گرفت.

فصل = هر گونه جدا سازی چیزی را فصل گویند ( مفاصل / فاصله / تفصیل و . . . )
پارت = واژه ایست اریایی به چم جدا شده یا دور افتاده که در گذشته های دور به مردم خراسان پارتی میگفتند = پارتی یعنی دور افتاده واژه پرت و پلا هم از همین واژه آمده همچنین و واژه دری وری
...
[مشاهده متن کامل]

به دو برهان فصل را باید پارت نامید نخست اینکه در زبان لاتین خویشاندی مانایی دارد و دوم اینکه پارت به چم بخش شده یا دور افتاده بکار میرفته - واژه پرت یا پرث از ریشه های آن است و ر همه آنها چیزی را که پرت کنید دور می شود یعنی پارت شده
فصل یکم = پارت یکم
فصل سال = پارت سال ( واژه پارسال نیز میتواند پارت سال باشد یعنی سال جدا شده یا دور شده )
فصل خطاب = پار
فصول = دوره و . . . .

فَصل
می توان با پُشتی دَهی ( تِکیه ) به پژوهش نوشت یکی از کاربَران گرامی :
فَسل ، فَس ، فاس هم به کار بُرد.
از سویی یکی از همرَده های ( مترادف های ) دَهَن دَرّه ، خَمیازه " فاژ یا فاژه " است که گُمان می رود به همین مینِش باشد و می شود که این را هم به کار گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

برای مینه ی فَصل کتاب / نِبیگ / نَسک : فَرگَرد هم نوشته شده.
به جای فصل سال : سالپار ، دَمان ، نوغان ، موسِم؟ هم گفته شده است.

به کوردی میشه وَرز
چارَکسال / چارَک سال
پیشنهاد کاربری به نام جواد رفیعی زیر برنامِ �موسم� در همین واژه نامه
در فلسفه و منطق:
Difference
معنی: تمیز، تفاضل، فرق، اختلاف، تفاوت، مابهالتفاوت
معانی دیگر: فرور، ناسانی، دگرسانی، ناهمسانی، وابر، توفیر، نابرابری، تمایز، از هم جدایی، اختلاف نظر، ناهم اندیشی، ناسان اندیشی، مخالفت، دگرگونی، تغییر، ( ریاضی ) تفاضل، مانده، باقی مانده، بقیه، وابرد، مشاجره، دعوا، مرافعه، کشمکش، ( منطق ) فصل، ( نادر ) متفاوت کردن، ناسان کردن، نابرابر کردن، ( نادر ) متمایز کردن، مشخص کردن، ( نادر ) از هم تمیز دادن، بازشناختن
...
[مشاهده متن کامل]

فصل در اصطلاح منطقیان ، به دو معنی به کار رفته است
اول آنچه موجب امتیاز شیئی از شئ دیگر است ، خواه ذاتی باشد یا عَرَضی یا لازم یا مفارق یا جزئی یا کلی . فصل به این معنا ، مترادف فرق است
دوم آنچه موجب تمایز شب در خود شئ می شود ، که جزئی از ماهیت شئ است. مثل ناطق که داخل در ماهیت انسان و مقوِّم آن است و فصل مقوم نامیده می شود
فصل به دو نوع است : فصل قریب ، فصل بعید
فرهنگ فلسفی تألیف جمیل صلیبا

کلمه فصل به معنای جدائی مکانی است ، همچنانکه در آیه : ( و لما فصلت العیر ) به همین معنا است ، و چه بسا که در معنای قطع یعنی ایجاد جدائی دو چیز استعمال شود مانند آیه و هو خیر الفاصلین و بنابراین کلمه نامبرده هم متعدی استعمال می شود و هم لازم .
کسی میدونه که فارسی بر پایه فعل دستوری و گذشته سوم شخصه؟
مثلا بخور _خورد
بنویس_نوشت
بکن_کرد
بخوان_خواند
این دو تا فعل هر حرفی رو داشته باشید فارسی تو مشتتونه.
این حرف منو کپی کنید تو تمام مقاله کلمات بفرستید.
...
[مشاهده متن کامل]

خیلی ها اینو نمیدونن که باید بدونن
تا کمکی بشه به تقویت زبان فارسی.
اینطوری همه میخوان این دو رو پیدا کنن.
و خیلی زود میشه فارسیمونو ریکاوری کنیم

سال گاهان:
بهار
تابستان
پاییز
زمستان
ورشیم فصل سال
فرگرد فصل کتاب
ماتیگان کتاب

وقتی خورشید به دور زمین بگردد میگویند☀️🌤🌧☃️
فصل: [اصطلاح امورمالی]فصل یک تقسیم بندی اصلی از کوششهای سازمان یافته دولت است که خدمات مشخصی را برای جامعه دربر می گیرد. انجام عملیات مربوط به هر فصل یکی از اهداف اصلی دولت محسوب می - شود. مانند فصول کشاورزی، منابع طبیعی و. . .
سخن حق
اِعتَزِلْ ذِکْرَ الأغانـى و الْغَزَلْ
و قُلِ الْفَصْلَ و جَانِبْ مَنْ هَزَلْ:از ذکر ترانه های بی معنی و مفهوم و لهو و لعب دوری کن.
و سخن حق بگو و از کسی که سخن بیهوده می گوید. دوری کن.
دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام، انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی، باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله
این واژه هند و اروپایی است نه سامی و هم خانواده با واژه فاز است که مثلن در زبا فارسی فصل و فاصله بکار می رود و می توان نوشت فازله و پسوند له :
پسوند له la که نشانه رپت و به معنای ای - ه - ی - برای است. پسوند له در واژگانی مانند وهله ( در سنسکریت وه=نمود ) حمله ( در سنسکریت حم - هم=harm ) مرحله ( مره له=به پیش رفته ) عجله ( در سنسکریت اج = agile ) کومله ( کومه=توده ) به کاررفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

بُرِشار: season & chapter
بُرِشیک: همان
برشساز، برشیده، برشدار، برش دهنده ( مخففش، بردهند )
برشدهند، برشکار، برشواره، برشنده، برنده، برشوار
هنگامه، هنگامگه
جداساز، جداییده، جدادار، جدا دهنده ( مخففش، جداهنده ) ، جدادهند، جداکار، جداواره، جداوار

جدایی، جدایی خصومت.
یَا ذَا الْفَصْلِ وَ الْقَضَاءِ.
ای صاحب دادرسی و داوری، ای صاحب جدایی خصومت و داوری.

فصل در معنی" مقدمه "
"فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال ِ بر دار کردن این مرد"
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۱.
فصل کتاب یعنی : روز کتاب . . . . من خودم معلم هستم میدونم
میشه CHAPTER
یا
میشه SEASON
لایک کنید یادتون نره هر کی لایک کنه لایک میشه ممنون اگه نظری هم دارید بنویسید با تشکر ☺
در زبان عربی به معنای جدا کردن است ولی ریشه سریانی دارد و به معنای ترجمه کردن دارد
سالگـَه : " فصل سال"
season سالگـَه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس