فشردن


    compress
    impress
    pressurization
    squeeze
    to tread(as grapes)

فارسی به انگلیسی

فشردن با پا
tramp

فشردن با صدای قرچ قرچ
crunch

فشردن بین دو چیز
sandwich

فشردن لای چیزی
nip

فشردن میان دو چیز سخت
pinch

مترادف ها

shrink (فعل)
خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن

crush (فعل)
خرد شدن، شکست دادن، له شدن، پیروز شدن بر، فشردن، چلاندن، با صدا شکستن، فشار اوردن

wad (فعل)
کپه کردن، فشردن، لایی گذاشتن

tighten (فعل)
بستن، سفت شدن، محکم کردن، سفت کردن، تنگ کردن، فشردن، کیپ کردن

twitch (فعل)
جمع شدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، بهم کشیدن

push (فعل)
شاخ زدن، فشردن، نشاندن، هل دادن، فشار دادن، چیزی را زور دادن، با زور جلو بردن، یورش بردن

press (فعل)
ازدحام کردن، فشردن، چلاندن، فشار اوردن، فشار دادن، اتو زدن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن

squeeze (فعل)
له کردن، چپاندن، فشردن، چلاندن، فشار دادن، دوشیدن، اب میوه گرفتن، بزور جا دادن، زور اوردن

wring (فعل)
منحرف کردن، پیچاندن، فشردن، چلاندن، به زور گرفتن، انتزاع کردن

پیشنهاد کاربران

واژه فشردن به ارث رسیده از فارسی میانه ( ʾpšwltn' /⁠afšurdan⁠/ ) ، از زبان پروتوایرانی *fšar - ( �فشردن � ) ، از پروتوایرانی *sparH - ، دومی از پروتو - هندواروپایی *sperH - این واژه پارسی است.
منابع ها. فرهنگ واژه های اوستا
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید

فشار دادن، هُل دادن
کلید زدن، کلیک کردن.

بپرس