واژه فشار
معادل ابجد 581
تعداد حروف 4
تلفظ fešār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم )
مختصات ( فَ یا فِ ) ( اِ. )
آواشناسی feSAr
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
واژه فشار از ریشه ی واژه ی فشردن پارسی است.
... [مشاهده متن کامل]
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه فشردن به ارث رسیده از فارسی میانه ( ʾpšwltn' /afšurdan/ ) ، از زبان پروتوایرانی *fšar - ( �فشردن � ) ، از پروتوایرانی *sparH - ، دومی از پروتو - هندواروپایی *sperH - این واژه پارسی است.
منابع ها. فرهنگ واژه های اوستا
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فشتری شدن
#فشار
یک واژه پارسی و ایرانی که به ریخت فارسی در آمده است.
از ریشه افشردن و اپشردن
آپشردن= آپ ( آب ) شردن ( شره گرفتن )
به چم و معنی اب چیزی را در آوردن
به کسی که کار آپشردن را انجام میدهد افشین ( آپشین ) گویند.
... [مشاهده متن کامل]
که دستگاه و اپزاری ( ابزار ) که با آن کار آپشردن ( فشردن ) را انجام میدهند آپسار یا اپسار یا افسار یا افشار گویند .
واژه press انگلیسی از ریسه اپسار پارسی به چم و معنی تحت فشار قرار دادن است.
به کسی یا چیزی که زیر آپشار یا فشار است. آپسرده یا افسرده به چم و معنی آب پس داده می گویند
@iranaryan
strain
ضربه ، نیرو
فشار در این سروده ها ( اگرچه عربها ان را فُشار گویند ) فَشار= پشار =پراکنده است انرا بچم دشنام گرفته اند
این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار
پنبه ای اندر دهان خود فشار.
هیچ زندانی نگوید این فشار
جز کسی کز حبس آرندش به دار.
مولوی.
واکاویِ واژه یِ ( فشار، افشردن، افشاردن ) :
1. بررسی تکواژها:
1. 1 - پیشوندِ ( اف ) :پیشوندِ ( اف ) پیشوندِ جدایی ناپذیر در زبانِ پارسی است؛:بمانندِ واژه ( افزودن ) .
1. 2 - شُر/شار: بُن کنونیِ کارواژه یِ ( شُردن/شاردن ) است. اگر برایتان جای بسی شگفتی است که چرا این کارواژه دوریخت دارد، آن را با کارواژه یِ ( شمُردن/شماردن ) همسنجی کنید، که در آن ( شِ ) پیشوند است و آنچه می ماند: ( مُردن/ماردن ) هست. ( بهتر و سزاوارتر است که از کارواژه " ماردن" بهره بگیریم تا "مُردن"؛چراکه ما در زبان پارسی کارواژه "مُردن" با بُن کنونیِ "میر" داریم که نباید با کارواژه بالا با بُن کنونیِ "مار" یکی پنداشته شود. )
... [مشاهده متن کامل]
1. 3 - دَن:نشانه یِ مصدری
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2. کارواژه ( شُردن/شاردن ) با واژگانِ ( شار، شاره، شارِش ) خویشاوندی دارد. واژه "افشاردَن یا افشُردن"، " بالا بُردنِ جریان یا شار " را بازنمایی می کند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3. پیشنهادِ واژه:
در زبانِ آلمانی به مدارهای برقی/الکتریکی، schaltkreis و در زبانِ انگلیسی circuit می گویند. ( Kreis ) در زبانِ آلمانی به چمِ ( دایره ) و پیشوندِ ( cir ) در واژه ( circuit ) نیز نشاندهنده یِ دوری بودن است ؛چنانکه در واژه ( circle ) به چمِ ( دایره ) نیز دیده می شود. ( Kreis ) در ( schaltkreis ) و ( cir ) در ( circuit ) به "دوری بودن" یا "بسته بودن" مدارهای الکتریکی اشاره دارد.
پیشوندِ ( دوری، گِردی ) در زبانِ پارسی ( پَر ) هست بمانندِ واژه یِ ( پَرهون =دایره ) .
واژه ( schalt ) در زبانِ آلمانی از کارواژه یِ ( schalten ) به چمِ ( =معنایِ )
1 - to go or push against the stream, direct, regulate
2 - to push, impel ( espec. a ship ) , set a - going, drive
3 - to direct, rule
گرفته شده است ( در زبانِ آلمانیِ کنونی schalten به چمِ "روشن کردن ( لامپ ) " نیز می باشد ) .
از دیدِ من به دو دلیلِ چمارشناختی ( =معناشناختی ) و ریختشناسی دو کارواژه یِ ( schalten شالتِن ) در زبانِ آلمانی و ( شاردَن ) در زبانِ پارسی از یک بُن و ریشه می باشند ( دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهایِ آریایی - اروپایی رواگمند ( =رایج ) بوده است ) .
بنابراین واژه پیشنهادیِ من به جایِ واژه ( مدار ) ، ( پَرشار یا پَرشاره ) است. واژگانِ دیگر همچون ( شارگرد و. . . ) را نیز می توان در این زمینه بکاربرد. فراموش نکنید که ( شارگرد ) صفت است و نَه نام.
افزون بر این، ما می توانیم کارواژه یِ ( پَرشاردن یا پَرشُردن ) را به چمِ ( مداربندی کردن ) بکار ببریم. فراموش نکنید ( پَر ) پیشوندِ جدایی ناپذیرِ زبان پارسی است.
وارد شدن نیروی ناراحت کننده و پریشان کننده و آزار دهنده بر کسی ، وارد شدن نیرو بر چیزی و جسمی
در فیزیک فشار ( p ) برابر است با نسبت نیرو بر حسب نیوتن ( N ) تقسیم بر سطح بر حسب متر مکعب ( m� )
به بیان دیگرP=N/m�
کاربر مازیار ایرانی در نظر داشته باشید که واژه فشار و فشردن و افشردن واژگان پارسی هستند و نه بیگانه که در زبان انگلیسی نیز واژه pressure از همین واژه افشُردن یا فشردن. . . بن مضارع:اَفشُر یا فِشُر گرفته شده است.
سخن بیهوده
کسی یا چیزی را تحت شرایط سخت و حاد و بغرنج و غامض قرار دادن.
ضغطه
در فیزیک : فشار ( P ) نسبت اندازه نیروی عمودی ( FN ) بر سطح ( A ) است .
فُشار: بیهود گویی
فِشار: فعل امر از مصدر فشردن
بدی ها ، فحش ، ناسزا
سیوز sivaz
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)