فسق

/fesq/

    debauchery
    fornication
    immoral life

فارسی به انگلیسی

فسق و فجور
debauch, debauchery

مترادف ها

debauchery (اسم)
هرزگی، عیاشی، میگساری، فسق

sin (اسم)
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت

vice (اسم)
گناه، عیب، فساد، بدی، فسق، منگنه، فسق و فجور، خلفه، خبث

immorality (اسم)
فساد، بد اخلاقی، فسق

پیشنهاد کاربران

فسق: به کار گیری بیش از اندازه و دور از خرد از لذت ها و احساسات.
همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای پهلوی ویناس vinAs است.
فسق مقابل عدالت است و به معنای خارج شدن از طاعت به سبب گناه کردن و ترک دستورهای خداوند است
انجام کارهای زشت
خروج از پوسته، ریشه اصلی معنای این کلمه است. و در قران بسیار به کار رفته است و به نظر می رسد به معنای آن باشد که کسی کفر یا نفاق یا مخالفت یا گناه خود ( یا دیگری ) را به طور عملی یا بیانی آشکار کند و از
...
[مشاهده متن کامل]
پرده بین خود و خدا خارج کند. فسق حالت بروز گناهی است که می توانسته پنهان باشد. به همین دلیل علاوه بر مجازات اخروی مستوجب عقوبت دنیایی هم می شود. به همین دلیل است که شاهدان زنا حتی اگر براستی شاهد گناه بوده اند حق اشکارسازی ان را ندارند ( مگر این که آن عمل زشت در برابر چشمان چهار نفر عادل رخ داده باشد که خودش فسق است ) و باید پرده پوشی کنند و خداوند به افرادی که شاهد زنا بوده اند و افشاگری کرده اند لقب فاسق داده است

قانون شکستن
نابکاری. [ ب ِ ] ( حامص مرکب ) شرارت. فساد. بداندیشی. ( ناظم الاطباء ) . خباثت. بدنیتی. بدنهادی. بدکاری. بدکرداری : من طاهر را شنیده بودم در رعونت و نابکاری. ( تاریخ بیهقی ص 394 ) . مردی از ایشان که به ره زدن و نابکاری رود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 141 ) . || فحشاء. فجور. فساد. زناکاری. فسق. فاسقی : ابلیس بمانند آدمی نزدیک ایوب آمد و گفت زن تو نابکاری کرده است. او را بگرفتند و مویش ببریدند. ( قصص ص 138 ) . و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود. ( فارسنامه ) . قحبه پیر از نابکاری چکند که توبه نکند. ( گلستان ) . || به کار نیامدن. به درد کاری نخوردن. بیکارگی. بطالت : بوسهل گفت. . . من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم. ( تاریخ بیهقی ص 145 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جز از بهر علمت نبستند لیکن
تو از نابکاریت مشغول کاری.
ناصرخسرو.
هش دار که عالم سرای کار است
مشغول چه باشی به نابکاری.
ناصرخسرو.

متضاد صواب . دوری از کار خوب . انجام دادن کار های ناپسندیده
فسق:فسق از نظر ریشه لغت به معنی خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در این معنی توسعه داده شده و به کسانی که از جاده بندگی خداوند بیرون می روند اطلاق شده است . ( تفسیر نمونه ج : 1 ص : 153 )
بنام خدا
با سلام، فسق به معنی خروج هسته خرما از درون ان هست . به معنی مجازی یعنی خروج از عبودیت و بندگی خدا.
ف س ق
کلمه فسق به معنای بیرون شدن است ، وقتی میگویند : "فسقت التمرة" که خرما از پوست خود بیرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسی می گویند که از بندگی پروردگار یا از صراط مستقیم بیرون رفته است. �
سلام
فسق . جدا کننده یا عیب پوشی .
فسوق جدا کردم .
اقا شیشه نکش . . پوشیده است .
خودش میشه شراب . .

فسق به معنای خروج از حریم خارج شدن در زبان عربی به پوست میوه که پاره میشه و باعث فساد میوه میشه هم فسق گویند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس