فساد

/fesAd/

    corruption
    perverseness
    sedition
    deterioration
    decay
    pus
    defect
    breakup
    declination
    decline
    degradation
    dirt
    filth
    rot
    taint
    turpitude
    matter
    invaliditydefect

فارسی به انگلیسی

فساد اخلاقی
degeneration, immorality

فساد اداری را افشاگری کردن در رسانه ها
muckrake

فساد امیز
venal

فساد اور
unhealthy

فساد عقیده
heresy

فساد نسج ها
gangrene

فساد همراه با تعفن
putrefaction

فساد و گندیدگی
rottenness

مترادف ها

mortification (اسم)
سرافکندگی، ریاضت، رنج، فساد، خجلت

decline (اسم)
کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد

decay (اسم)
تنزل، زوال، فساد، خرابی، پوسیدگی، تباهی

decadence (اسم)
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی

dissolution (اسم)
فسخ، تجزیه، فساد، حل، از هم پاشیدگی

spoil (اسم)
یغما، فساد، تباهی، تاراج، غنیمت، سودباداورده

turpitude (اسم)
پستی، دلواپسی، خاتوله، فساد، دنایت ذاتی

fornication (اسم)
زناء، فساد، جنده بازی، فاحشه بازی

depravity (اسم)
هرزگی، فساد، تباهی، شرارت، بدکرداری، بدکارگی

vice (اسم)
گناه، عیب، فساد، بدی، فسق، منگنه، فسق و فجور، خلفه، خبث

depravation (اسم)
مصیبت، بد نامی، فساد، تباهی، بد اخلاقی

degeneration (اسم)
انحطاط، فساد، تباهی

degeneracy (اسم)
انحطاط، فساد

corruption (اسم)
انحراف، فساد، چرک

immorality (اسم)
فساد، بد اخلاقی، فسق

necrosis (اسم)
فساد، مردگی، بافت مردگی

putrefaction (اسم)
فساد، پوسیدگی، عفونت، تعفن، گندیدگی

putrescence (اسم)
فساد، پوسیدگی، گندیدگی

invalidity (اسم)
فساد، بطلان، بی اساسی، عدم اعتبار

harlotry (اسم)
هرزگی، فساد، فاحشگی، فحشاء

vitiation (اسم)
ابطال، فساد، تباهی، معیوب سازی، تباه سازی

پیشنهاد کاربران

فساد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
تباهی tabāhi ( دری )
آژاو āžāv ( کردی: āžāve )
فناس fenās ( سغدی )
آیمبن āyamban ( سغدی )
واژه فساد
معادل ابجد 145
تعداد حروف 4
تلفظ fa ( e ) sād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: فَساد]
مختصات ( فَ یا فِ ) [ ع . ]
آواشناسی fesAd
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژگان قرآنی
فرهنگ واژه های سره
واژگان مترادف و متضاد

برخی از شاهان و رهبران معظم ما، آشوب در کشور را تنها کار دست بیگانگان برمی شمرند اما بررسی ها از دیرباز نشان می دهند که فساد در بروز تنش، فتنه و آشوب بسیار موثر است. برای نمونه، بنگرید به
https://theforum. erf. org. eg/2022/08/29/corruption - internal - conflict - iran/
...
[مشاهده متن کامل]

کاربرد دیرینه واژگان گند و آشوب یا فساد و فتنه در کنار هم، گویای چنین مفهومی است.

گند؛ گندیدگی
فساَد
فساد: آنچه چیزی را از بهره برداری می اندازد، بیرون آمدن از حالت طبیعی و بد شدن و یا تغییر شرایط خوب به بد به هر دلیل. 2 ـ وادار کردن کسی به رفتاری بر خلاف وظیفه، وجدان یا بینش خود با دادن هدیه ، رشوه، وعده ، دلایل عقلی و یا احساسی ، و یا تهدید و شکنجه . 3ـ ناهنجاریهای اجتماعی.
دستور قرآنی ازش دوری شد ونتیجتش "فساد فی الارض"=
"الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ
أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ26"
...
[مشاهده متن کامل]

وازدواج تبدیل شد به "شانس"، "قِسمت"، "بَخت"، "قرعه کشی"، "قُمار بازی"، "گزینشی کدام زیباتر - پولدارتر - جوانتر . . . ". . .
وعاقبت این امر آنچه ما میبینیم!
"وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ73"
وبدتر از این؛ مُفسدین ولاکچریها وغرب زده ها مسائل وارونه میبینند:
"وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی‏ أَقْتُلْ مُوسی‏ وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ
أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ26"
عجب!

شر
فساد در لغت به معنی شکافته شدن زخم و عفونی شدن آن است . زخمی که رفته رفته گسترش یافته و موجب نابودی اعضا و دیگر بافت های بدن می شود . به عبارت دیگر فساد به زخمی گفته می شود که با گسترش تدریجی خود اعضای بدن را به سمت تباهی و نابودی می کشاند .
تباهی . . . . . نابودی . . . . . . فنا . . .
فساد واژه ای کامل ایرانی است
فساد = فس ( بیارزش، تباه ) اد ( پسوند کار گروهی )
از دیگر نمونه ها فسانه است با برای نمونه در گفتار میگوییم فسفس نکن یا چرا اینقد فسی؟ یا شهر فسا در شیراز د روستایی بنام فساران در اسپهان
...
[مشاهده متن کامل]

ولی شوربختانه نمیدانیم که میتوانیم از همین ریشه بیشمار واژه دیگر بسازیم مانند:
فسنده فسیده فسان فسمند فسیر فساک فسک فسال فسل فسگار فسگر فسگرا فسار فسا فسدان فسدیس فسگا فسگاه فسکده فسگین فسناک فسین فسوار فسور فساب فسنگ
و این تنها گوشه ای از پسوند های پارسی بود و هنوز این واژه با پیشوند ها و نامهای دیگر نیامیخته.
ایرانی بخودت بیا

مشکلی را به وجود اوردن یا عمل کردن به امور نادرست
الواطی، بی عفتی، بی ناموسی، تبهکاری، عیاشی، فجور، فسق، هرزگی، بدی، تباهی، خدشه، خرابی، خلل، شرارت، عیب، نادرستی، ناشایست، آشوب، اغتشاش، بی نظمی، تفتین، خرابکاری، شر، شغب، شورش، فتنه، فتنه انگیزی، مفسده جویی، عفونت
تباهی ، ردایت
خارج کردن هرچیزی از نظم و قانون طبیعی آن
بی ناموسی

ردایت
1ـ عاملی که باعث ساقط شدن چیزی از بهره برداری می شود. 2ـ وادار کردن کسی به رفتاری بر خلاف وظیفه یا بینش خود با دادن هدیه ، وعده ، دلایل عقلی و یا احساسی ، و یا تهدید و شکنجه . 3ـ ویران کردن آنچه مقدس و گرامی است . ( مکان و یا شخصیت ) 4 ـ ناهنجاریهای اجتماعی .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس