فریفتن


    allure
    deceive
    infatuate
    inveigle
    seduce
    to deceive
    to enamour

مترادف ها

fudge (فعل)
پنهان شدن، فریفتن، سرهم بندی کردن، اهسته حرکت کردن

cheat (فعل)
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، خدعه کردن، جر زدن، مغبون کردن

hustle (فعل)
پیش بردن، تکان دادن، گول زدن، فریفتن، بزور وادار کردن، هل دادن، فشار دادن

wile (فعل)
به طمع انداختن، فریفتن، اغوا کردن

lure (فعل)
فریفتن، اغوا کردن، بوسیله تطمیع بدام انداختن، بطمع طعمه یا سودی گرفتار کردن

decoy (فعل)
فریفتن، بدام انداختن

charm (فعل)
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن

inveigle (فعل)
سرگرم کردن، فریفتن، بدام انداختن، از راه بدر بردن، گمراه کردن و بردن

entice (فعل)
جلب کردن، فریفتن، اغوا کردن، بدام کشیدن

deceive (فعل)
گول زدن، اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن، پا زدن

bewitch (فعل)
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن

delude (فعل)
اغفال کردن، فریفتن، فریب دادن

enchant (فعل)
افسون کردن، فریفتن، جادو کردن، سحر کردن، طلسم کردن، بدام عشق انداختن، مسحور شدن

seduce (فعل)
فریفتن، اغوا کردن، گمراه کردن، از راه بدر کردن، مفتون کردن

skunk (فعل)
فریفتن، شکست دادن

captivate (فعل)
فریفتن، اسیر کردن

diddle (فعل)
فریفتن، فریب دادن، مغبون کردن

tempt (فعل)
فریفتن، اغوا کردن، دچار وسوسه کردن

euchre (فعل)
فریفتن

fob (فعل)
گول زدن، فریفتن، فریب دادن، به جیب ریختن

jilt (فعل)
فریفتن، ناگهان معشوق را رها کردن

mesmerize (فعل)
فریفتن، هیپنوتیزم کردن، هیپنوتیزم شدن

پیشنهاد کاربران

غره کردن
صابون به پای ( زیر پای ) کسی مالیدن ؛ او را فریفتن.
اغوا
فریفتن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " فریفتن" می نویسد : ( ( فریفتن در پهلوی فرفتن frēftan بوده است. با بن اکنون فرب frēb. ) )
( ( فریبیم و بگوییم هر گونه ای
میان اندرون، نیست وارونه ای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۱۲. )
اغوا. . .
حقه را سوار کردن
مغرور شدن ، تکبر یافتن
به مدارای هیچ کس مفریب - از مراعات هرکسی بشکیب ( نظامی گنجوی )
خدع

بپرس