allay
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تخفیف دادن، فرود امدن، پیاده شدن، فروکش کردن
فرو نشستن، فروکش کردن، نشست کردن، سست شدن، واگذاشتن
فروکش کردن، افول کردن
فرود امدن، فروکش کردن، نزول کردن، پایین رفتن
فرود امدن، پیاده شدن، فروکش کردن، سرازیر شدن، نزول کردن، پایین رفتن، پایین امدن
فروکش کردن
خرد شدن، تخفیف دادن، فروکش کردن، پایین اوردن، تنزل دادن، کاستن از، اخم کردن
فروکش کردن، خوابیدن، پایین رفتن، غرق شدن، روی کاغذ آمدن، غروب کردن
خرد شدن، فروکش کردن
پیشنهاد کاربران
نابود شدن
فرونشستن