فروکش حرارتremissionفروکش دردremissionفروکش نکردنیinextinguishableفروکش کردنabate, calm, die, ease, sink, lag, lull, recede, relent, subside, to subsideفروکش کردن دردallayفروکش کردهlow water
lysis (اسم)تحلیل، فروکش، سقوط و زوال تدریجی مرض، زوال و فساد سلول و غیرهebb (اسم)مد، زوال، فروکش، جزر، فرونشینیsubsidence (اسم)فرونشست، فروکش، فرونشینی، نشست، فروکشی، تخفیف درد و غیرهfall (اسم)پاییز، خزان، افت، ابشار، زوال، سقوط، فروکش، نزول، هبوط، افتادنcollapse (اسم)سقوط، فروریختگی، فروکش، اوارletup (اسم)انقطاع، فروکشfalling (اسم)سقوط، فروریختگی، فروکشdeflation (اسم)فروکش، تقلیل قیمتها