فروع

/foru~/

    minutiae

مترادف ها

branches (اسم)
فروع

minutiae (اسم)
فروع، جزئیات

پیشنهاد کاربران

فروع. [ ف ُ ] ( ع مص ) برتر گردیدن از قوم خود به بزرگی یا به جمال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || از کوه بالا رفتن. || به وادی فرودآمدن. ( از اقرب الموارد ) . || به لگام زدن اسب را و عنان کشیدن تا بازایستد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || بر سر کسی زدن به عصا. ( از اقرب الموارد ) . || بازداشتن میان قوم و اصلاح نمودن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || جولان کردن در زمین و دانستن دانش آن و شناختن نشانه های آن. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) ج ِ فرع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . مقابل اصول : از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم. ( کلیله و دمنه ) . و آن را اصول و فروع و زوایا نهاده. ( کلیله و دمنه ) . || به اصطلاح اهل علم به معنی علم فقه باشد. ( آنندراج ) . زیرا فقه علم استخراج احکام فروع دین است.
...
[مشاهده متن کامل]

- فروع الباب ؛ رگهای متصل به باب الکبد. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
- فروع الجوزاء ؛ گرمای سخت. یقال : له نجم الفروع ایضاً. ( منتهی الارب ) . سخت ترین گرمای جوزا. ( اقرب الموارد ) . ستاره ای که در جوزاست فرغ است با غین معجمه نه فروع به عین مهمله. رجوع به فرغ و فروغ شود.
فروع. [ ف َرْ وَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ) . دارةالفروع جایی است. ( از معجم البلدان ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

شاخه ها
سلیم
فروع: واژه ای اربی و جمع فرع می باشد که در فارسی با جدا شده ها، شاخه ها برابری دارد.
دفع کننده خرافه
فروع یعنی اموری که به تبع اصل موضوع پیرو آن باشند ، شاخه های یک اصل که ابعاد و عرفاً مربوط به یک اصل هستند
جزئیات
ایین نامه