فروزاندن. فُ رُ دَ ( بن واژه = مص ) روشن کردن. درخشاندن. افروختن.
الــهی از آن نـور گـیتی فـروز
شب ها تفی را فـروزان چو روز هاتفی خرجردی
فروزان طلعت صبح سعادت
معنبر طرات شام قریبان فروغی
... [مشاهده متن کامل]
همایون نسخه ی صنع الهی
فروزان شمسه ی ایوان شاهی محتشم
بگویم مثالی از این عشق سوزان مولوی
یکی آتشی در نهـانم فــروزان
الــهی از آن نـور گـیتی فـروز
شب ها تفی را فـروزان چو روز هاتفی خرجردی
فروزان طلعت صبح سعادت
معنبر طرات شام قریبان فروغی
... [مشاهده متن کامل]
همایون نسخه ی صنع الهی
فروزان شمسه ی ایوان شاهی محتشم
بگویم مثالی از این عشق سوزان مولوی
یکی آتشی در نهـانم فــروزان