فرو نشستن


    abate
    quiet

مترادف ها

abate (فعل)
کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، به زور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن

subside (فعل)
فرو نشستن، فروکش کردن، نشست کردن، سست شدن، واگذاشتن

be quenched (فعل)
فرو نشستن

founder (فعل)
فرو نشستن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، لنگ شدن

be quelled (فعل)
فرو نشستن

settle (فعل)
فرو نشستن، ماندن، جا دادن، تصفیه کردن، معین کردن، مسکن گزیدن، تسویه کردن، فیصل دادن، ساکن کردن، مسکن دادن، واریز کردن، نشست کردن، مستقر شدن، مقیم کردن، مستقر ساختن، مقیم شدن، ته نشین شدن، تصفیه حساب کردن

slake (فعل)
فرو نشستن، کاهش، خاموش کردن، کاهش یافتن، معتدل شدن

پیشنهاد کاربران

آسودن از خشم ؛ فرونشستن آن :
مگر شاه ایران از این خشم و کین
بیاساید آرام گردد زمین.
فردوسی.

بپرس