فرو رفتن


    droop
    plummet
    decline
    to be swallowed
    to go down
    to plunge

فارسی به انگلیسی

فرو رفتن به خواب
drop

فرو رفتن به طور ناگهان و با صدای تالاپ
plump

فرو رفتن در اب
sink
plunge

فرو رفتن در باتلاق
sink
sink, swamp

فرو رفتن در خیالات خود
brown study

فرو رفتن درابگونه
submerge

فرو رفتن و درامدن
dip

مترادف ها

founder (فعل)
فرو نشستن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، لنگ شدن

merge (فعل)
مخلوط کردن، ترکیب کردن، یکی کردن، فرو رفتن، غرق شدن، ادغام کردن، ممزوج کردن، فراگرفته، مستهلک شدن

sink (فعل)
نزول کردن، فرو بردن، فرو رفتن، غرق شدن، نشست کردن، مستغرق بودن، ته رفتن، گود افتادن

dive (فعل)
شیرجه رفتن، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطه ور شدن

immerge (فعل)
غوطه دادن، فرو بردن، فرو رفتن

پیشنهاد کاربران

نهان شدن، پست شدن، غرق شدن، درون شدن، پایین شدن
مردن ، درگذشتن، فوت کردن
فرو رفت جم را یکی نازنین
کفن کرد چون کرمش ابریشمین
گود افتادن ، چنانکه چشمان بیماری از لاغری ؛ گود شدن. فرورفتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

بپرس