فرهنگ

/farhang/

    cultivation
    culture
    dictionary
    education
    lexicon
    educatio dictionary

فارسی به انگلیسی

فرهنگ ارمنی
armenian

فرهنگ پذیری
acculturation

فرهنگ پذیری کردن
acculturate

فرهنگ جغرافیایی
gazeteer, gazetteer

فرهنگ سنجی
ethnology

فرهنگ شناسی
ethnography

فرهنگ عامه
folklore

فرهنگ مردم
folklore

فرهنگ نویس
lexicographer

فرهنگ نویسی
lexicography

فرهنگ و زبان اتاباسک
athabascan, athabaskan

فرهنگ کامل
unabridged

فرهنگ کیجون
cajan, cajun

مترادف ها

civilization (اسم)
تمدن، مدنیت، فرهنگ، انسانیت

culture (اسم)
تمدن، فرهنگ، برز، کشت میکرب در ازمایشگاه

dictionary (اسم)
فرهنگ، واژه نامه، قاموس، کتاب لغت، فهرست معانی

lexicon (اسم)
فرهنگ، واژه نامه، قاموس، کتاب لغت، لغت نامه، دیکسیونر

پیشنهاد کاربران

گمان نکنید که اگر به فرهنگ ایران یاری رسانید، به کس دیگری یاری رساندید. با یاری به زنده نگه داشتن فرهنگِ راستین ایرانی، به خودتان سود رسانده اید، و اگر به فرهنگ ایرانی زیان رسانید، به خودتان زیان رسانده اید.
فرهنگ با ما ایرانی ها و ما ایرانی ها با فرهنگ همبستگی داریم.
بِدرود!
معادل لکی آن : حشیم
در پاسخ به کاربر /آرش پارسی/:
من که می دانم تو همان "آتوسا بختیاری" هستی، و چند تا "حساب" دیگر هم داری، و میدانم که این دو "اَپَسَند" ( =دیسلایک ) هم خودِ تو کردی.
پس گمان من درست بود! تو نه /آتوسا بختیاری/ هستی نه /آرش . . . . . . / و نه. . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

برو خودت را از این میان بردار! کسی به دیدگاه های تو نگاهی نمیکنه!خود کاربران ترک ها تا این اندازه "پافشاری" یا به شیوه دیگر "تعصب" ندارند!
تو تنها داری نژاد "ترکی" را بدنام میکنی و جنگ درست میکنی!
خیلی دوست دارم همه کاربران آبادیس دست به یکی کنند و تو را نابود کنند.
شاید با خود می پنداری که برایت هیچ ارزشی ندارد که آبادیس را از دست دهی ولی تنها آبادیس را از دست نمیدی، نمیدی.
خودت هم میدانی داری چِرت میگی و سد بار گفتم، داری همانند بچه ها "شیطونی" می کنی! برو یه جا دیگه بازی کن بچه!

فرهنگ از کلمه فرنگ اقتباس شده
زمان پهلوی این لغت به شاهنامه و کتاب های دیگر الحاق شد برای جعل هویت و تمدن سازی که طبق قول مشهور حدود ده هزار بیت جعلی برای تاریخ سازی و جعل هویت برای مهاجران افغانی زبان الحاق شده
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ کلمه ای جدید است که از دوران قاجار پیدا شده و به معنای فرنگ دیده یا فرانسه دیده است
فرهنگ . . . . > فرنگ . . . . > فرنس ( france )

در پاسخ به کاربر /آرش پارسی/:
شما هنگامی که دو واژه "فرهنگ" و "فرنگ" را می شنوید، به نگاه کدامشان "محاوره " ای است؟
"فرنگ دیده" همان "فرهنگ دیده" است که به مینه "کسی که تحصیلات و دانش دارد" می باشد نه کسی که "فرانسه دیده است"!
...
[مشاهده متن کامل]

این "فرنگ" هم تنها در دوره زمان ویژه ای در 200 سال پیش می گفتند و واژه "فرهنگ" بسیار کهن تر است!
"فرهنگ" از دو بخش "فر" و "هنگ" ساخته شده است. "فر" در زبان پارسی برابر "پیش، جلو، به جلو" می باشد و "هنگ" هم بن کنونی "هنجیدن، هیختن" است که از "هنج" ای در زبان اوستایی به مینه "کشیدن" می آید و "هنجیدن، هیختن" نیز برابر "کشیدن" هستند و واژگان "آهنجیدن، آهیختن" نیز از همین بن واژه ها آمدند. ( بن کنونی هنجیدن هم می تواند "هنج" باشد و هم "هنگ" باشد، فرهنگ بن کنونی "فرهیختن" است )
بدرود!

رشته پیامهایی درباره یِ نشانه یِ مصدریِ " - ختَن" :
( برایِ دیدنِ همگیِ پیامها به زیرواژه یِ " ختَن" یا " پیوستگی زبانهای اوستایی و پارسی" از همین تارنما مراجعه کنید. )
پیامِ شماره 1:
ریشه هایِ اوستاییِ پایان یافته با " - َ نگ : ang - " دارایِ کُنونه یِ انجامیده به " - َ نجَ:ənǰa/anǰa" و صفت مفعولی - گذشته انجامیده به " - ختَ:xta - " بوده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

1 - ریشه " هَنگ:hang" دارایِ کُنونه یِ " هَنجَ:hanǰa" و صفت مفعولی - گذشته یِ " هَختَ:haxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی واژه یِ " فرهنگ ( فر. هنگ ) " را داریم که از پیشوند " فر" به همراه ریشه " هنگ" ساخته شده است.
کارواژه یِ " فرهَختن/فرهنجیدن" با بُن کُنونی " فرهنج" را داشته ایم و داریم. ( کارواژه هایِ دیگری همچون : هَختن، آهَختن/آهنجیدن و. . . " هم هستند؛ "هَختن" به ریختِ " هیختن" نیز در زبانِ پارسی امده است. )
2 - ریشه اوستایی " درنگ:drang" دارایِ کُنونه " درنجَ:drənǰa" و صفت مفعولی - گذشته " درختَ:draxta" بوده است.
ما در زبانِ پارسی هم واژه یِ " درنگ" و هم واژه یِ " درنجیدن" را داریم.
3 - اکنون به واژه یِ " ایرنگ:erang" می پردازیم. ما واژگانِ " ایرَنگ، ایرنج، ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داشته ایم. به روشنی، این واژگان ریختاری بمانند 1 و 2 در بالا دارند. پس برپایه گزینه هایِ 1و 2 به شیوه ساختنی درمی یابیم که
"ایرَنگ" ریشه بوده است؛ " ایرَنجَ:eranǰa" کُنونه یا همان بُن کُنونی بوده است که در زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " ایرَنج" درآمده و صفت مفعولی - گذشته یِ آن ( به ریختِ اوستایی ) " ایرَختَ:eraxta" بوده است؛از همین رو، کارواژه یِ " ایرَختن" را در زبانِ پارسیِ میانه داریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کارواژه هایِ دیگری در زبانِ پارسیِ میانه بمانندِ
" آشیختَن" با بُن کُنونیِ " آشینج" ( پیشوندِ " آ " و ریشه " . . . " )
"ویشیختن/ویشینجیدن" با بُن کُنونیِ " ویشینج" ( پیشوندِ " وی" و ریشه " . . . " )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: گُشیختن/گُشینجیدن با بُن کنونی گُشینج )
" پَشیختَن/پَشینجیدن" با بُن کُنونی " پَشینج" ( پیشوندِ " پ" و ریشه " . . . " )
" سَختن/سَنجیدن" با بُنِ کُنونی " سَنج" ( از ریشه " سَنگ" )
" نیهَختن/نیهیختن" با بُن کُنونی " نیهَنج" ( پیشوندِ " نی" و ریشه " هَنگ" ( گزینه 1 در بالا ) )
( بکارگیری در زبانِ پارسیِ کُنونی: نِهَختن/نِهیختن با بُن کنونی نِهَنج )
ریختهایی بمانندِ گزینه هایِ 1 - 3 را دارند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسگشتها:
رویبرگهای 30 و 31 از نبیگ "فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
ستونهایِ 772 و 1745 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

فرهنگفرهنگفرهنگ
فر به معنی شکوه و هنگ به معنی گروه است پس فرهنگ به معنای شکوه یک ملت است
فرهنگ از کلمه فرنگ اخذ شده.
و فرنگ نیز همان france است.
به کسی ک فرانسه دیده میگفتند فرنگ دیده یا اروپا دیده ک همان فرهنگ است.
متاسفم در مورد دوستان کرد که گویش خودشون رو خارج از دیگر زبان های ایرانی به ویژه پارسی بر می شمارند! دستگاه های یهودی و غربی در کارشون کامل موفق بودند! ها چی بهشون بگی تف سربالا ست.
فرهنگ در اوستایی، فره ثنگ fraşang است ولی به صورت ترکیبی نیامده و جدای از هم است؛ ولی در زبان پهلوی به صورت یک واژه آمده و فرهنگ frahang شده است؛ و چون در پارسی دری ابتدا به ساکن از میان رفت، �ا� جلوتر از �ر� آمد و فرهنگ farhang نوشته و خوانده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ در نوشته های پهلوی به این معانی آمده است:
1ـ پرورش ( تربیت ) ، آموزش2ـ دانش، علم، دانایی 3ـ خرد، اندیشه، عقل، فکر 4ـ مطالعه 5 ـ واژه نامه.
در زبان پهلوی به استاد، آموزگار و مربی، فرهنگ پت frahangpat ( فرهنگبد ) گفته می شد. این واژه در نقش فعل نیز در پهلوی چنین بوده است: فرهنگ کرتن frahang - kartan ( فرهنگی نمودن، تربیت کردن، آموزش ـ تعلیم دادن ) ؛ و به آموزش دیده، پرورش یافته، خردمند و اهل مطالعه، فرهنگیک frahangik ( فرهنگی ) گفته می شد.
فرهنگ به معنی واژه نامه در نوشته های پهلوی: فرهنگ یی ائیم اوک frahang i - o�m - evak واژه نامه ای اوستایی ـ پهلوی است با 1000 واژه ی اوستایی و 2250 واژه ی پهلوی که چون با واژه ی اوستایی اویم ( یک ) آغاز شده و معادل پهلوی آن اوک نوشته شده، آن را اویم اوک نام نهادند.
به مدرسه، آموزشگاه و دانشگاه، فرهنگیستان frahangistan و به دانش آموز، دانشجو و طلبه، فرهنگ خواستار frahang - xvastar می گفتند. از این رو به کار بردن ترکیب �فرهنگ غلط� نادرست است؛ و بهتر است به جای آن بگوییم: شیوه، روش یا سبک نادرست.
با نگرش به آنچه در باره ی فرهنگ گفته شد، فرهنگ یعنی: پیشروی برای دانا شدن.
معنی اصطلاحی: باید دانست که میان معنای واژه با تعریف اصطلاحی آن، همواره پیوندی هست. از این رو، اگر امروزه به واژه نامه، فرهنگ گفته می شود، یعنی واژه هایی که به ما دانایی بیش تری می بخشند. یا اگر می گوییم فرهنگ بهره برداری از چیزی را پیدا کنیم، یعنی آن چیز را در بهترین شکل خود به کار ببریم که دانایی ما را بیش تر کند. اگر می گوییم فرهنگ کار کردن، یعنی کار را به گونه ای انجام دهیم که هم از روی دانایی باشد و هم بر دانایی ما بیفزاید.
اگر می گوییم کسی با فرهنگ است، یعنی از روی دانایی سخن می گوید و رفتار می کند؛ سخنی و رفتاری که خرد، آن را می پذیرد. اگر می گوییم فرهنگ جامعه، یعنی رفتارهای گوناگونی که از روی دانایی بوده و انجام دادن آنها بر دانایی و رفتار بهتر می افزاید.
تعریف فرهنگ: یعنی دستاوردهای معنوی که نشانگر پیشرفت انسان در رفتارهای فردی و اجتماعی و دور شدن از زندگی بیابانی یا بربریت می باشند. ابزاری است که آدمی به یاری آن با محیط خود سازگار می شود و برای نشان دادن نوآوری به کار می رود. پس فرهنگ بخش نرم افزاری آداب و سنن است و تمدن نمود بیرونی آنهاست. چهارشنبه سوری و جشن نوروز، فرهنگ است ولی تخت جمشید و طاق بستان و بیستون و مانند آن تمدن است. نماز فرهنگ است ومسجد تمدن است. هر چند بسیاری این دو را به یک معنی به کار می برند که نادرست است.

فرهنگ معادل کولتور به معنی:
{culture} [باستان شناسی، جامعه شناسی] مجموعۀ عادات و رفتارهایی که در یک جامعۀ انسانی عمدتاً ازطریق فرایندهای اجتماعی و نه فرایندهای زیستی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و در نمادها، باورها، هنر، مهارت ها، آداب و رسوم آن جامعه انعکاس می یابد.
...
[مشاهده متن کامل]

معنی و تعریف فرهنگ رو که میبینیم اشاره به نمادها، باورها، هنرها، آداب و رسوم، لباس، رقص و امثال آن دارد. حال که دری زبانان فرهنگ رو دری مینامند اصلا بگویند ببینیم خودشان فرهنگ ( لباس، رقص، آداب و رسوم ) دارند که فرهنگ رو به خود میچسبانند و میگویند ما با فرهنگ هستیم؟ شما دقیقا کدام فرهنگ رو دارید؟!!
فرهنگ تشکیل شده از فره نگ و یا فر هان گ است.
فر در زبان دری کاربردی نداره درحالی که در ترکی
فر، فرلی: به معنای دارای هنر، هوش، وقار، زکاوت، زرنگی و. . .
فر سیز: بی هنر، تنبل، بی وقار و. . .
است.
فره مللی آدام یا پره مللی آدام: آدم درست و حسابی، دارای فر
فره مللی ماشین یا پره مللی ماشین: ماشین درست و حسابی
فره انگ=
انگ: در ترکی به معنی چانه است. اما در مفهوم معنای دهان و حرف رو هم میدهد.
انگ انگه ورمح: دهن به دهن شدن است
انگووی آشما: دهنتو باز نکن
پس بنابراین فره نگ یعنی فر دهان، فر صحبت کردن، آداب صحبت کردن،
که فرهان، فرهاد نیز از مشتقات آن است.
فرون اولسون. . .

فرهنگ؛ انباشت تجربه هدفمند ( پراکسیس ) و یادگیری به صورت جمعی در بستر تاریخ اجتماعی انسان است که در فرم نمادها، باورها و رفتارها، . . . بازنمایی می شوند
، مجموعه پیچیده ای از دانش ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات[فردی و به تبع آن اجتماعی ] و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی گیرد تعریف می کند.
“the complex whole which includes knowledge, belief, art, law, morals, custom, and any other capabilities acquired by man as a member of society”Edward Taylor ( 1832 - 1917 )
...
[مشاهده متن کامل]

داشتن دانش برای زندگی مشترک مسالمت آمیز
خب یک عکس از کتاب اتیمولوژی مجاری دکتر Zaicz G�bor قرار دادم.
در مورد این کلمه
خلاصه
واژه مشتق از زبان ترکی از زمان قبل از فتح، ر. ک. اویغوری �rd�m، kun �rd�m: مردانگی، قدرت، فرهنگ
تقوا'. در زبان های ترکی، این کلمه مشتق شده از ترکی قدیم *er، *�r 'man' است. شکل کلمه ای که وارد زبان مجارستانی شد می توانست *�rd�m باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ
واژه فرهنگ
معادل ابجد 355
تعداد حروف 5
تلفظ farhang
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: frahang] ‹فرهنج›
مختصات ( فَ هَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی farhang
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع واژه نامه آزاد
فرهنگ لغت معین
این واژه استاد پان ترکیسم AtAman خیلی خیلی پارسی است

جناب اراکو ترکها اینجا چه ادعایی بر روی کلمه فرهنگ کردن شما سریع نسبت به ما گارد هم گرفتید؟
معادل فرهنگ در ترکی
فرهنگ در تورکی
فرهنگ:اردم_ərdəm
ریشه شناسی:
این کلمه با ریشه تورکی و در تورکی قدیم با شکل erdem موجوده بوده. در مفهومه فرهنگ، فضیلت بکار گرفته میشده.
...
[مشاهده متن کامل]

در لهجه های دیگه ترکی از این کلمه در همان مفهوم فرهنگ استفاده میشود.
همچنین این کلمه در دیکشنری های ترکی آزربایجانی از جمله شاهمرسی نیز در مفهوم فرهنگ قید شده.
استفاده در ترکی آزربایجانی:
اردم توپلومون اَن اونملی بیچیملریندن بیریدیر.
فرهنگ یکی از مهم ترین اشکال جامعه است.

فرهنگ کردی میباشد
حالا نمیدونم فارسها و ترکها بدون هیچ معنی خاصی از ان برای خود توهم پردازی میکنند
فر یا فره یعنی فزونی و زیادی
هنگ یعنی زنبورعسل اشاره به عموم جمعیت ( زنبور به جمعیت تشبیه شده است )
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ یعنی چیزی که اکثر جمعیت در قالب یکسری مقررات دارند که همان مقررات کندو و کلونی میباشد در اینجا کلونی به جامعه تشبیه شده است
جالبش اینحاست سرهنگ هم کردی میباشد و معنی ملکه ی زنبوران و ریس کلونی را میدهد در اینجا هم کلونی به ارتش تشبیه شده است که شامل یک مقرررات منظم با یک فرمانده میباشد
به این میگن ریشه یابی نه اون گفته های بی سر و ته که هیچ ارتباطی با هم ندارد
از زبان های دیگر استفاده میکنید اشکالی ندارد حداقل جعل نکنید
یک نفر هم بالا به فروغ ایزدی اشاره کرده بود که باید بگم ان فره ایزدی هست که باز کاملا یک کلمه کردی میباشد

از نظر باستان شناسی کلمات فرهنگ از دو کلمه " فر هنگ " درست شده است
فر = پر = بالا
هنگ = انگ = فکر
فرهنگ = فکر بالا
یعنی جامعه ای دارای فرهنگ هست که مردمانش فکر بالایی داشته باشند
فرهنگ یک واژه اصیل پارسی است چون ترکی می شود کورتش در عربی می شود. ثقافة این واژه یکی واژه اصیل پارسی است.
آنچه آدمی با تحلیل و تفکر خود بعنوان حقایق دنیا برداشت میکند و آنرا باور میکند و طبق آن با خودش و دیگران رفتار و زندگی میکند فرهنگ او را تشکیل میدهد. هر چه برداشت و باورهای او اشتباه باشد فرهنگش پایینتر و هرچه باورهای او درست باشد فرهنگش نیز بالاتر میرود.
فرهنگ
فرهنگ:آداب معاشرت با هم نوع خود
فر هنگ؛ فر با مفهوم آزادی فراوانی فرار رها بودن از قید و بندهای اسارت و اصطلاح پر کاربرد در زبان پارسی جمله فر ایمان ما ایمنی ما امنیت ما و هنگ از دلواژه هنگام فرصتی و زمانی برای آزادی و در غالب کلی هنگام
...
[مشاهده متن کامل]
رهایی هنگام آزادی هنگام فراوانی هنگامی برای فرار رو به پیشرفت و فرار از دو واژه فر و آر و آر با مفهوم گرما نور در دلواژه آریا آری آرتیان و آرتیان یعنی پاسبان گرما و نور. واژگانی بسیار زیبا با مفاهیمی بسیار زیباتر که چراغ راهند در طی نمودن مسیر تعالی و نمود یافتن در رفتارها و قبلتر از آن ایجادیک غالب زیبا در پندار و نهایتا زنجیره کلمات در گفتار

لغت فرهنگ، چون قبل از آشنایی ایرانیان با تمدن جدید اروپا در جایی استفاده نشده ( مثلا هیچ شاعری از این کلمه در شعرش قبل از حکومت صفویه استفاده نکرده ) ممکن است از فرنگ که در آن زمان برای اروپا به کار برده میشد گرفته شده باشد.
فرهنگ یکسری خورده رفتار است که در کنار هم فرهتگ یک جامعه رو نمایان میکند.
کارواژه ( فرهنگ ) ، ( فرهیختن ) بوده است:
واکاویِ واژه یِ ( فرهنگ ) :
1 - پیشوندِ ( فر )
2 - کارواژه ( هیختن ) که بُن کنونیِ آن، ( هَنج/هَنگ ) می باشد.
( هیختن ) همان ( هَنجیدن ) است ( بمانندِ گفتن و گوییدن ) که بواسطه یِ پیشوندها، کارواژگانی با چمهای نو ساخته می شود بمانند: آهیختن/آهنجیدن ( آهنگیدن ) و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه ( هیختن ) توانایی بالایی در بکارگیری پیشوندها دارد؛ برای نمونه می توان از کارواژگانی همچون:پیش ( آ ) هیختن، پس ( آ ) هیختن، در ( آ ) هیختن، سر ( آ ) هیختن ( برابر با واژه سرهنگ ) ، بر ( آ ) هیختن، هم ( آ ) هیختن و. . . بهره برد.
همچنین:فرهیخته، فرهیختار، فرهنجِش ( فرهنگِش ) ، فرهنجان ( فرهنگان ) و. . .

فرهنگ ( culture ) به مجموعه ی افکار و عقاید، آداب و رسوم، خط، زبان و سبک زندگی مردم گفته می شود.
به ترکی "اویغارلیق" میگویند.
فرهنگ همانطور که در پهلوی frahang بوده نشان می دهد که این کلمه با مصوت های �آ� نیز می تواند بیاید. فرهنگ از نظر من پاریانگ یا پاریان به معنی بسوز و نورافشانی کن هست. پارلاق به معنی درخشان و یانماق به معنی سوختن در زبان ترکیست. آیین زردشت را نیز مدنظر قرار بدین
فرهنگ به معنای قنات است ، ترکیبی از فر هنگ ، به معنای عمیق و بزرگ کاویدن کشیدن، هنگیختن. در سرزمینی با جغرافیای کویری ، فرهنگ همان در عمق کاویدن و از ان استخراج کردن است . مانند واژه ی فرهنگ در زبان انگلیسی "culture" که به معنای کشت و زرع است و زاده ی زبانی ست در جغرافیای کشت و زرع و حاصلخیز .
چیزی که امیدوارم جامعه خودمون اون خیلی افزایش بده. . .
دائره المعارف، قاموس، لغت نامه، مرجع، معجم، واژگان، واژه نامه، آداب دانی، ادب، تربیت، آموزش وپرورش، معارف، ادبیات، بینش، تمدن، خرد، دانش، علم، فرهیختگی، فضل، معرفت، معلومات

فرهنگ:آموزش و پرورش ، تربیت
ز فرهنگ و رایِ سیاوش بگو،
ز دیدار و گفتار و بالایِ او
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۱۸.
در جای دیگر می نویسد : ( ( فرهنگ در پهلوی فرَهنگ frahang بوده است. ستاک این واژه هنگ است، به معنی کشیدن که در هختن پهلوی با بن اکنون هنج و در " آهنجیدن" پارسی مانده است، نیز در " آهنگ"، به معنی خواست و قصد؛ به همان سان، در فرانسوی از �duquer که معنای نخستین آن کشیدن است، �ducation به معنی فرهنگ و آموزش برآمده است و در آلمانی erziehen ریخت پیشاوندی ziehen به معنی کشیدن، در معنی آموختن و فرهیخته و بفرهنگ گردانیدن به کار می رود. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود ) )
( همان ص 246. )

فرهنگ از دو بخش تشکیل یافته: فر : یعنی شکوه و عظمت ، وقار، دانایی و زیرکی. هنگ : هنجیدن، تراوش، تراویدن. به عبارتی انسان با فرهنگ، شخصی است که در اثر تربیت روح همراه با رشد فکری و ذهنی، از وی شکوه و عظمت،
...
[مشاهده متن کامل]
وقار و دانایی و زیرکی به برون می تراود و انعکاس این نوع تربیت در رفتار و گفتار ش به عینه مشهود است. بنا به مثل مشهور : ( از کوزه همان تراود که در اوست! )

ادب زیاد در اجتماع
فرهنگ = فر هنگ
یعنی= نور ایزدی
کسی که صاحب فرهنگ است یعنی دارای نور ایزدی است که هم خود و زندگیش را روشن می کند و هم به زندگی دیگران و محیط اطرافش فروغ ایزدی می دهد. . .
That world is pershion and means you do some thing to in your country is tradition
واژه اَوِستایی: فَراثَنگ
فَر: فَرّه، خُرّه - فرا - مفهومی در اساطیر ایرانی است: فروغیِ ایزدی است که به دل هر که بتابد، از همگان برتری می یابد و از پرتو همین فروغ است که شخص به پادشاهی و بزرگی می رسد و در کمالاتِ نفسانی و روحانی کامل می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

جلو، بالا، بیرون، افزایش - شکوه، حِشمت، عظمت - مُجلل، پُر زرق و برق، پُر برکت - برجسته، ممتاز، نامی، سرشناس، سَرآمد، شاخص
هَنگ:ثَنگ، سنگ - سنجیدن، ارزیابی، برآورد -
کشیدن، بُردن، پیمودن، حمل کردن
مانند: سرهنگ!
معنی: سنجیدن شکوه و فّر آدمی، ارزیابی مَنش و شخصیت -
بیرون کشیدن یا بالا بردنِ استعدادها و لیاقت های درونی نهفته در نهاد و سرشتِ فرد و جامعه

فر هنگ کلمه ای رسا در زبان فارسی و حاکی از سطح بالای ایرانیان باستان داشته است . فرهنگ از دو واژه فر بمعنی جلو بالا و هنگ بمعنای کشیدن و پرتاب کردن است که از ترکیب انها کلمه فرهنگ بمعنی همه رفتارهایی که در وجود افراد برای بالابردن سطح انها نهادینه شده است که مرحله ای بالاتر از رسم و سنت است یعنی ممکن است رسم و سنتی باشد که بدلیل ماهیت بالابرنده خود مورد قبول جامعه شده و نهادینه شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در مقابل در لغت لاتین ، فرهنگ برگرفته از cultureمی باشد که بمعنای همه اموری که برای نگهداری دام و گیاهان استفاده می شود.
تفاوت فرهنگی ایران و جهان از مطلب بالا نمایان است اما متولی فرهنگی ما از شبیخون فرهنگی سخن می گوید.

حسن امرائی با اختصاص فرهنگ به انسان معتقد است که انسان موجدی منطقی نیست بلکه موجودی فرهنگ است.
فرهنگ را حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست یک قانون و یک قرارداد نمی داند بلکه معتقد است که، فرهنگ فراتر از تمام ضابطه ها، موجودیت دارد که بسیاری از قوانین و حتی یک نظام سیاسی به خاطر پاسداشت آن به وجود می آید اما کلیت آن را نمی توان در قالب قانون گنجاند چون «فرهنگ اصالتا جوشش و کوشش بزرگمنشانهٔ فطرت انسانی، بی هرگونه
...
[مشاهده متن کامل]

مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات , هنرها , اخلاقیات , قوانین , عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است.
در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است . معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است , متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است که در بالا ذکر شد.
...
[مشاهده متن کامل]

تعاریف دیگر فرهنگ
•رالف لینتون فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب می داند که بوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و میان افراد مشترک است .
•به نظر ادوارد ساپیر فرهنگ بعبارت از نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل می کند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد بر قرار می کند.
با توجه به تعاریف فوق بطور کلی می توان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز می سازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است می توان مبتنی بر چهار ویژگی بشرح زیر دانست :
•تفکر و قدرت یادگیری
•تکلم
•تکنولوژی
•اجتماعی بودن ( زندگی گروهی )
بعضی از صفات فوق را می توان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آنها را در حقیقت اعمال و حرکات غریزی باید تلقی نمود و نه ویژگیهای فرهنگی مثل غریزه مادری , لانه سازی و. . .
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام می زند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمی ماند.
فرهنگی شدن
فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً به دو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است . دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد . فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر می آموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی می شود و تحت نفوذ آن است . برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم : غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است , برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال می شود چه باید خورد ؟ چگونه باید خورد؟ چه وقت باید خورد , نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار می گردد. برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعه ای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل می دهد . در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده می شود و محدودیت ها , مقررات , قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ می گیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد. فرهنگ بین افراد مشترک است . هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهره ای نیست . این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمی رود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند. از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است , ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد. و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی می باشد.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس