فرمانروایی

/farmAnravAyi/

    dominion
    lordship
    mastery
    rule
    scepter
    sovereignty
    sway

فارسی به انگلیسی

فرمانروایی کردن
govern, reign, rule

مترادف ها

rule (اسم)
عادت، حکم، دستور، گونیا، رسم، قانون، ضابطه، فرمانروایی، فرمانفرمای، خط کش، قاعده، بربست

thalassocracy (اسم)
دریاسالاری، فرمانروایی، حکومت بر دریاها، سلطه دریایی

domination (اسم)
تفوق، استیلاء، تسلط، چیرگی، غلبه، سلطه، فرمانروایی، تحکم، سلطنت، فرمانفرمای

empire (اسم)
فرمانروایی

پیشنهاد کاربران

امارت داشتن. [ اِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) فرمانروا بودن. امیر بودن. فرماندهی و سرداری.
پادشاهی
شهریاری
شهریاری
شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن :
چرا رومیان شهریاری کنند
بدشت سواران سواری کنند.
فردوسی.
حکومت . . امارت . .
مَلِکی
امارت
امارت
در جدولستان
•امارت
•حکومت
•حکمرانی، حکومت
•حاکمیت
•ولایت

حاکمیت

بپرس