ruler (اسم)رئیس، خط، فرمانفرما، فرمانروا، سر کرده، سایس، خط کش، حکمرانsovereign (اسم)طرفدار، فرمانروا، سایس، پادشاه، سلطان، شهریارone in power (اسم)فرمانرواcommander (اسم)فرمانده، رئیس، ضابط، تخماق، فرمانفرما، فرمانروا، سر کردهruling (صفت)رایج، فرمانرواexercising power (صفت)فرمانروا
خدیوکسی که فرمانش جاری استکسی که فرمانس نافز استملک بان . [ م ُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) نگهبان ملک . حافظ مملکت . کشوردار. فرمانروا : ملک بانان را نشاید روز وشب گاهی اندر خمر و گاهی در خمار. سعدی .حاکم، حکمران، صاحب اختیار، فرماندار، مخدوم، مطاع، والی، امیرصادر کننده فرمانحکمرانپادشاهحکمروا+ عکس و لینک