فرمانبرداری

/farmAnbordAri/

    discipline
    subjection
    tameness
    obedience
    obedience

فارسی به انگلیسی

فرمانبرداری کردن
obey, fulfil, fulfill

مترادف ها

submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت

obedience (اسم)
متابعت، تمکین، خشوع، اطاعت، فرمان برداری، حرف شنوی، رامی

subordination (اسم)
تبعیت، مادونی، اطاعت، فرمان برداری، مرئوسی

پیشنهاد کاربران

طوق کسی بر گردن داشتن ؛ کنایه از مطیع وی بودن. بندگی وی را بر عهده داشتن.
سر از دام کسی نپیچیدن ؛ از فرمان او بیرون نرفتن. از رنج که او مقرر دارد تن بیرون نکشیدن. تحمل بلا که او مقرر کند کردن :
ز من هر چه خواهی همه کام تو
بر آرم نپیچم سر از دام تو.
فردوسی.
قدم در دایرهٔ متابعت کسی یا چیزی نهادن
سر بر خط نهادن/آوردن
گردن افکندن. [ گ َدَ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گردن زدن. || مطیع بودن. تسلیم گشتن. فرمانبرداری کردن :
که ما شاه را چاکر و بنده ایم
همان باژ را گردن افکنده ایم.
فردوسی.
اطاعت . . . . . انقیاد . . . . . . تمکین . . . . .
مهترپرستی
مهترپرست ؛ آنکه بزرگ و سرور قوم را می پرستد. فرمانبردار. مطیع :
برفتند هردو به جای نشست
خود و نامداران مهترپرست.
فردوسی.
فرمانبرداری = پذیره
تمکین، اطاعت

بپرس