فرم

/form/

    application
    form
    forme

فارسی به انگلیسی

فرم ریخته گری
form

مترادف ها

figure (اسم)
ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد

appearance (اسم)
ظهور، سیما، نمایش، ظاهر، پیدایش، ظواهر، نمود، منظر، فرم

dole (اسم)
صدقه، فرم، قسمت، اندوه، ضجه، سار، حق بیمه ایام بیکاری، حصه، ماتم، کمک هزینه دولتی به بیکاران

sorrow (اسم)
مصیبت، غم و اندوه، غم، فرم، حزن، غصه، نژندی، سوگ، تاثر، غمگینی

form (اسم)
ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، شکل، روش، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس

farm (اسم)
فرم، زمین مزروعی، مزرعه، کشتزار، پرورشگاه حیوانات اهلی

پیشنهاد کاربران

روش، شیوه، گونه
کاربرگ
فرم خام = کاربرگ خام
واژه فرم این واژه کاملا پارسی است چون در عربی می شود استمارة در ترکی می شود Bi�im این واژه یعنی فرم صد درصد پارسی است.
دیسه ( Dise ) :
زمانی که فرم در معنای شکل بکار برود.
فرم=گونه| نوع|
فرم ( برای نمونه: فرم نام نویسی ) =کاربرگ
فرم
فَرَم ( Faram ) :در زبان بلوچی یعنی زیبا
سنجش نامه
فرم درخواست کار
افزون بر واژگان یادشده، برابر پارسی فرم، واژگان ( دیس ) ، ( دیسه ) و ( سان ) نیز می شوند.
فُرم
شاید این واژه با واژه ی " پُر " پارسی و پسوند "م" پیوند داشته باشد:
فُرم : فُر م < پُرم : پُر م
با این فرنود که چیزی که دیده میشود چه دو بُعدی یا سه بُعدی باید پُر و پیمان باشد.
بُعد = مود ، مودمان ، مای، مایمان ، مودار
مای و مود به مینه ی اندازه اند
" ریختار" از بن ریختن به معنا شکل دادن ، ریختارها=فرم ها و اشکال ، قالب ها ، ریختاربندی = قالبندی ، فرم بندی
استیل
فرم ( صورت ) :
در هنر بصری به معنای شکل دوبُعدی یا سه بعدی، توپر یا میان تهی است.
به طور عام، در هنرها با دو معنای متفاوت کاربرد دارد :
1 - قالب پذیرفته شده برای بیان ( مثلاً : غزل در شعر فارسی؛ سونات در موسیقی اروپایی )
...
[مشاهده متن کامل]

2 - کیفیت های ساختاری موجود در یک اثر هنری ( مثلاً : تناسب هماهنگ بخش های مختلف و ترتیب اجزای آن ها به منظور ایجاد کشش و اوج ) .
در بیان عامیانه تر، برگه ای را گویند که مشخصات در آن مندرج می گردد.

برونزد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس