فرق

/farq/

    difference
    discrepancy
    dissimilarity
    distinction
    part
    preference
    crown
    parting of the hair
    head
    crown (of the head)

فارسی به انگلیسی

فرق باز کردن
to part the hair

فرق داشتن
vary

فرق داشتن با
differ

فرق سر
crown, top

فرق قائل شدن
discriminate

فرق گذاشتن
distinguish, to make a distinction, to discriminate

فرق گذاشتن بین
differentiate

فرق مو
part

مترادف ها

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

vertex (اسم)
سر، قله، نوک، تارک، راس، فرق، فرق سر، سمت الراس

distinction (اسم)
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح

sinciput (اسم)
پیشانی، فرق، فرق سر، جبهه، جلو سر

odds (اسم)
فرصت، شانس، فرق، عدم توافق، نا برابری، احتمالات، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو

difference (اسم)
تمیز، تفاضل، فرق، اختلاف، تفاوت، مابه التفاوت

contradistinction (اسم)
تشخیص، تمیز، فرق

crown (اسم)
فرق، تاج، پیشانی بند، تاج دندان، فرق سر، ملکه، بالای هر چیزی، حد کمال

discrimination (اسم)
تمیز، فرق، فرق گذاری، تبعیض

inequality (اسم)
فرق، اختلاف، نا برابری، عدم تساوی، ناهمواری

پیشنهاد کاربران

واژه "فرق" ریشه در زبان های ایرانی باستان دارد و از طریق زبان پهلوی به فارسی امروزی رسیده است.
بر اساس پژوهش های زبان شناسی:
* ریشه واژه "فرق" به صورت *paraga - در زبان های ایرانی باستان بازسازی شده است. این ریشه به معنای "جدا کردن"، "تقسیم کردن" و "بخش" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

* در زبان پهلوی ( فارسی میانه ) ، این واژه به شکل "فرق" ( farq ) با همان معنای "تفاوت" و "جدایی" به کار می رفته است.
* همین واژه با همین شکل و معنا به زبان فارسی دری ( فارسی امروزی ) راه یافته است.
اگرچه زبان عربی نیز واژه ای با همین شکل و معنا ( فَرْق ) دارد، اما این احتمالاً یک وام واژه از زبان های ایرانی به عربی بوده است، به خصوص با توجه به تعاملات فرهنگی و زبانی گسترده بین تمدن های ایرانی و عربی در طول تاریخ.

گاهی واژه پارسی درستی که روان باشد برای نوشتن و جایگزینی واژه تازی پیدا نمی شود ، در این زمان ها باید از واژه تازی دوری جست و در زبان پارسی واژه ای را یافت که جایگزین شود و نوشته درست درآید مانند ، فرقی نمی کندکه این باشی یا آن ، اینجا هیچ واژه پارسی روان را نمی شود بکاربرد پس از این وازه دور شوید و به دنبال هدف جمله باشید بدین رو بنویسید ، تو می تونی که این باشی یا اون ،
...
[مشاهده متن کامل]

این یک روش است که من از آن بهره می برم و پیشکش به دوستان زبان پارسی و فراموش کردن واژه های تازی

سلیم
فَرق: تمیز دادن بین دو یا چند نفر، باز کردن موی سر به دو سو از وسط.
* فِرَق: شاخه ها و بیشتر در آیین و سیاست کاربرد دارد.
واژه فرق
معادل ابجد 380
تعداد حروف 3
تلفظ farq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( ~ . ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی farq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
تارک= فرق= ناهمسان، ناهمگنی، ناهمسویی، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهماهنگی،
بَرخ، پرَخ، پرک، جداگانگی، بالا، ناهمانندی، جدایی، دگرسانی، فرغ، فرغیدن، فرغاندن، شکستگی، بُریدگی، ناهمتایی، ناتایی، میان.

...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
# Taksoo
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

فرق: ناهمانندی، جدایی، دگرسانی.
پارسی را پاس بداریم.
فَرق
واژه ای پارسی و اَرَبیده ی : بَرخ است.
بَرخ که آلمانی آن Bruch ( بروخ ) و اِنگلیسی اَش break ( بریک ) است مینه ی شکستگی و بُریدگی می دهد که می توان از آن برداشت فَرق یا بَرخ را کرد. می توان به شکل فَرغ ، فَرغیدن و فَرغاندن به کار بُرد.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه های برساخته از فرق در اربی :
فارِق ، مَفرَق ، مُتِفَرِق ، اِفتراق ، فراقت ، مفارقه. . .

این واژه و همه واژه های همخانواده آن از فرقه تا تفرقه و فرق به معنی ناهمسانی ، خاستگاه ایرانی دارندو از " پرک" گرفته شده اند .
کلمه ( فرق ) به معنای دلهره از ضرری است که احتمال آن می رود.
ناسانی
جدا بودن جنبه صوری یا باطنی چیزی از چیزی
جداگانگی، ناهمتایی
ناهمسانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس