فرض

/farz/

    supposition
    thesis
    assumption
    presumption
    hypothesis
    given
    condition
    duty
    obligation
    necessary
    incumbent
    guess
    premise

فارسی به انگلیسی

فرض را بر این قرار دادن
presuppose

فرض شده
purported

فرض شمردن
to consider it ones duty

فرض قبلی
presupposition

فرض کردن
assume, hypothesize, posit, presume, say, suppose, understand, to suppose(b) after a concrete noun where it means to changeto or to make, to suppose, to assume, to grant

فرض کردن از پیش
presuppose

مترادف ها

hypothesis (اسم)
فرضیه، فرض، قضیه فرضی، نهشته، برانگاشت

supposition (اسم)
فرضیه، گمان، احتمال، فرض، انگاشت، تصور، انگاشتی، پندار

liability (اسم)
مسئولیت، دین، استعداد، فرض، شمول، بدهی، بدهکاری

assumption (اسم)
اتخاذ، گمان، غرور، قصد، خود رایی، خود سری، خود بینی، فرض، پنداشت، انگاشت، تعهد

duty (اسم)
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی

guess (اسم)
حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن

supposal (اسم)
حدس، فرض، تصور

presumption (اسم)
جسارت، احتمال، گستاخی، فرض، استنباط

obligation (اسم)
وظیفه، فرض، تعهد، عهده، ذمه، تکلیف، التزام، تکفل معاش

must (صفت)
فرض

unconditional (صفت)
مطلق، قطعی، غیر مشروط، فرض، بی شرط، بدون قید و شرط، غیر شرطی، بلا شرط

essential (صفت)
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی

پیشنهاد کاربران

فَرَضَ:
فَرَض به معنای ایجاد حقی بر انسان در صورت برخورداری و بهره مندی از یک نعمت است، خداوند نعمتی را بدون این که تمام و کمال تحویل دهد بر کسی فریضه و واجب� نمی کند. چنانچه� کسی نمی تواند در زمان ظهر، نماز مغرب را بخواند. فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ یعنی اگر بر انسانی نعمت و ثروت زیاد در دنیا نبخشیده باشم فریضه حج را بر گردن او مقرر نمی کنم. فریضه نماز: یعنی حقی بر اثر استفاده از نعمت های الهی بر انسان ایجاد می شود که نماز روش پرداخت این حق است.
...
[مشاهده متن کامل]

فرض: حـکم الله جل جلاله است که توسط آیات قرآنی ثابت شده باشد و به اجرای آن همه مــکلف میباشد تارک فرض گـنـاه کار و منکر آن کافر مطلق است. مثل روزه گرفتن ، نمازهای فرض، شستن صورت در وضو و. . .
زعم
🇮🇷 همتای پارسی: انگاره 🇮🇷
فرض کردن یعنی انگاشتن تلقی کردن حساب کردن
پندار، پنداشت
بررسیِ تکواژهایِ انگاشتن:
اَن - گاش - تَن: با بُن کنونیِ ( انگار:اَن - گار )
1 - پیشوندِ ( اَن یا هَن )
2 - کارواژه ( گاشتن/کاشتن ) با بُن کنونیِ ( گار ) ؛در بسیاری از کارواژه ها هنگام ترادیسِش به بُن کنونی با دگرگونیِ آواییِ ( ش/ر ) روبرو می شویم:
...
[مشاهده متن کامل]

بمانندِ پنداشتن/پندار، داشتن/دار، گذشتن/گذر، کاشتن/کار و. . .
نکته: درباره پیشوندِ ( اَن یا هَن ) باید گفت که این پیشوند به درستی در پیشاپیشِ کارواژه ( گاشتن ) جای گرفته تا معنایِ ( فرض کردن ) را نشان دهد، چنانکه در زبانِ آلمانی نیز کارواژه یِ ( annehmen ) با تکواژِ پیشوندیِ ( an ) و کارواژه یِ ( nehmen :گرفتن ) معنایِ ( فرض کردن ) را نشان می دهد.
( درباره پیشوندِ ( اَن یا هَن ) شاید اگر روزی وقت کنم، بیشتر خواهم نوشت و تنها در اینجا به این نکته بسنده می کنم که پیشوندِ ( اَن یا هَن ) با پیشوندِ ( هم ) معنای یکسانی ندارد ) .

در گفتار لری :
اَنگار و اَنگار کردن ( پرکاربرد ) = فرض و فرض کردن
انگار، انگاره، انگاشت، گرفتن ( گیرم، گیریم )
نمونه ها:
ـ انگار که تو راست می گویی ( فرض کنیم که تو راست می گویی )
ـ گیریم که / گیرم که / با ( پذیرفتن / پذیرش ) این انگاره ( یا انگاشت ) که تو هوده مند باشی ( بفرض که حق با تو باشد، . . .
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی �پنداشت� که در بالا از آن چون برابرِ �فرض� یاد شده، شاید در برخی گزاره ها با اندک چشم پوشی، کاربرد داشته باشد؛ ولی به آرش باریک �فرض� نیست.

کلمه ( فرض ) به معنای قطع هر چیز محکم و جدا کردن بعضی از آن ، از بعضی دیگر است و به همین جهت در معنای ( وجوب ) استعمال می شود.
انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن.
م. ث
بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟
تحمیل
ضروری، لازم، مهم، انگاره، انگار، پنداشت، پندار، تصور، خیال، فکر، گمان، وهم، تخمین، حدس، سنت، واجب
عبارتست از سهم معینی که قانون برای بعضی از وراث تعیین کرده است. که این سهام عبارتند از نصف، ربع، ثمن ، دو ثلث، ثلث و سدس
پندار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس