فرصت

/forsat/

    chance
    opportunity
    occasion
    opening
    scope
    start
    toehold
    vantage
    grace
    leisure

فارسی به انگلیسی

فرصت برابر در بخت ازمایی
even money

فرصت برتری
head start

فرصت بیان
say

فرصت دادن
permit

فرصت را از دست دادن
blow
to miss the opportunity, to lose the chance

فرصت را غنیمت شمردن
to seize the opportunity

فرصت سخن گفتن
hearing

فرصت سرخاراندن
breathing room, breathing space, breathing-gap

فرصت طلب
opportunist, social climber, timeserver, timeserving, opportunistic

فرصت طلبانه
timeserving, opportunistic

فرصت طلبی
expediency, opportunism

فرصت مورد استماع قرار گرفتن
hearing

فرصت نفس تازه کردن دادن
breathe

فرصت نفس کشیدن
breather

فرصت های از دست رفته
migh-have-beens

فرصت هنرنمایی کردن
hearing

فرصت کاریابی
opening

فرصت یافتن یا فرصت کردن
to find an opportunity

مترادف ها

break (اسم)
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور

chance (اسم)
تصادف، پا، فرصت، شانس، بخت، مجال

occasion (اسم)
تصادف، سبب، فرصت، مورد، روی داد، وهله، موقع، فرصت مناسب

handle (اسم)
وسیله، دسته، لمس، فرصت، قبضه، قبضه شمشیر، احساس با دست

time (اسم)
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام

opening (اسم)
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن

facility (اسم)
تردستی، وسیله، فرصت، سادگی، سهولت، امکان، روانی، وسیله تسهیل

opportunity (اسم)
فرصت، مجال، موقع، دست یافت

by-time (اسم)
فرصت

odds (اسم)
فرصت، شانس، فرق، عدم توافق، نا برابری، احتمالات، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو

leisure (اسم)
فرصت، مجال، اسودگی، تن اسایی، فراغت، وقت کافی

free time (اسم)
فرصت

pudding time (اسم)
فرصت

پیشنهاد کاربران

واژه فرصت
معادل ابجد 770
تعداد حروف 4
تلفظ forsat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: فرصة جمع: فُرَص]
مختصات ( فُ صَ ) [ ع . فرصة ] ( اِ. )
آواشناسی forsat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین پارسی پیش آمد است.

بکاربردن واژه "دَم" به جای "لحظه، دقیقه، وقت، وهله" و "ایندم" به جای "حال، حالا، فعلا، الان" و "دَمَک" به جای "ثانیه" و "دَموِش، دَمویس" به جای "ساعت ( ابزار ) " و "بَردَم" به جای "ساعت ( زمان ) " و "دَمه" به جای "فُرصَت، زمان مُناسِب" .
...
[مشاهده متن کامل]

واژه "دَم" که برابر "لحظه، دقیقه، زمان، وقت، وهله" می باشد. "ایندم" هم برابر "این لحظه، الان، حالا، حال، فِعلا" است. "دَمَک" داری پیشوند "َک" کوچک کننده است و برابر "دقیقه کوچک، ثانیه" است.
"دَموِش، دَمویس" از دو بخش "دَم" و "وِش، ویس" ساخته شده اند. ما بن واژه ای داریم برابر "وِشتَن" در "نِوِشتن" که برابر "ثبت کردن" است.
بن کنونی آن هم "ویس" می باشد و هم "وِش". پس "دَموِش، دَمویس" برابر "ثبت کننده زمان، ثبت کننده لحظه" می باشد که همان "ساعت" است.
"بَردَم" از پیشوند "بَر" که ریخت دیگری از "اَبَر" است که برابر "بزرگ، زیاد" است. پس "بَردَم" برابر "دقیقه بزرگ، ساعت" است.
"دَمه" هم که گستردن ( =توضیح دادن ) ای ندارد.
بدرود!

با درود بهترین جایگزین برا فرصت که باز هم ریشه در زبانهای فلات ایران دارد واژه ( ( مجال ) ) مناسب است
هر آنچه نوشتید عربی هست.
متاسفانه معادل فارسی خوبی که قابل فهم باشه برای فرصت و مهلت نداریم جز هنگام گاه و غیره که مفهوم مهلت و فرصت رو نمی رسونه.
فرصت: ( chance ) : برابرش در پهلوی هست: ژایش، ژَهیشن
ودیگر واژه ی برابر نیز: بخت
همه برای "مُفید بودن" فرصتی ندارند!
نوبت
داشتن وقت و زمان و امکان برای انجام دادن کاری
با نگرش به درونمایه ی خوش بینانه ی این واژه، می توان از برابر "زرگاه" ( از پیوستن زر یا همان طلا با گاه یا همان زمان ) به چمارِ ( معنی ) وقت طلایی یا زمان زرینی که دست داده یا برای کسی پدیدار شده بهره برد.
زمان وقت پیش امد فرصت
فرصت: مهلت دوباره ، زمان
( در مدیریت ) : در زمان تنظیم برنامه، به برتری ها یا فزونی های قابل دستیابی در محیط برای یک سیستم معین را فرصت می نامند.
فرصت
واژه ای ایرانی - اوروپایی ست که اَرَبی گشته ، همریشه با :
آلمانی : frist
انگلیسی : prieve در پیشوندواژه ی : reprieve
شاید با واژه ی : فریضه = فَریسه = فَریست همریشه باشد!!!
آلمانی = Pflicht ( پفلیشت ) = وَظیفه
مهلتی دوباره
پارسیِ سَره برای واژهٔ عربیِ فرصت:
*دست یافت
نمونه:
در نخستین دست یافت، پاسخِ شما را خواهم داد.
_______________________________________________________
با واژهٔ "مهلت" در هم نشود. بجای مهلت می توان پارسیِ سَره "درنگ" یا "زمان" را بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه:
کمی درنگ به او بدهید.
پارسی را پاس بداریم.

Chance, opportunity
پروانه، داو
دستمایه
فرصت جستن
درفت
یارا
زمان
مهلت
فراغت، مجال، امکان، یارا، زمان، نوبت، وقت، درنگ، ضرب الاجل، فرجه، مهلت، وقفه
پَسّا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فرصت است مثال :بیِد ( بیاید ) بریم می ترسم دگه پساش نشه.
موقعیت

هوالعلیم
فرصت: زمان معینی برای انجام کاری ،
مترادف فرصت: مجال ، امان ( اصطلاح عامیانه ) ، وقت ، زمان. . . .
امان هم میشه
آمد جا - آمدگاه
گاهامد
فرصت با ضرب الاجل مترادف نمی باشد بلکه متضاد آن است.
گاه ماند
این واژه هند و اروپایی است نه سامی:
واژه شناسان لاتین میگویند واژه فورست ( fors=آوردن - رساندن sit=هست ) که عرب آنرا فرصت مینویسد به معنای شانس و واژه forsitan به معنای perchance است که هر دو از واژه بر ( بُردن - آوردن ) به معنای bring carry ساخته شده اند. بدل شدن ب و ف در واژه بانوس - فانوس نیز دیده میشود.
...
[مشاهده متن کامل]


مجال
مهلت
فرصت در کردی به ریخت دَرفَت و در بلوچی به ریخت دَرگَت به کار رفته که با فرصت بسیار همانند است شاید از این زبان ها گرفته شده است.
این واژه عربی است و پارسی آن این واژه هاست: پَرپَن ( سنسکریت: پَروَن ) ، دِلیپ ( کردی: ده لیفه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس