fray (فعل)ترساندن، ساییدن، هراسانیدن، جنگ کردن، فرسوده شدن، فاقدنیرو کردنoutwear (فعل)کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردنirk (فعل)ازردن، رنجاندن، عذاب دادن، بد دانستن، بیزار بودن، فرسوده شدن، بی میل بودن