فرسوده، منحط، از کار افتاده، نیروی خود را از دست داده
forworn(صفت)
خسته، فرسوده، مانده، وامانده
time-worn(صفت)
قدیمی، کهنه، فرسوده
worn-out(صفت)
کهنه، فرسوده، مانده، زهوار در رفته، مندرس، خسته و کوفته
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
مندرس ، مستعمل حمید رضا مشایخی - اصفهان
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. || صفت آلتی یا چیزی فرسوده و ازکارافتاده ، چون : ساعت و شمشیر و آفتابه و کارد و چاقو و کالسکه و درشکه و جز آن.
قدیمی و کهنه
قراضه
استفاده شده، کهنه ، مستعمل
عمری ازش گذشته
پوسیده - کهنه -
کهنه
کار کرده خراب
فامیل من فرسوده است. درواقع فرسوده یعنی کهن وقدیمی