to wear rub obliterate to erode to tire to fret to harass be worn or torn to be obliterated deplete exhaust gnaw to wear(out) to rub(off) to obliterate to fretto wear to be worn or torn
خسته شدن، خسته کردن، از پا درامدن، فرسودن، لاستیک زدن به
rub off(فعل)
فرسودن
wear out(فعل)
فرسودن، کهنه و فرسوده شدن، فرسوده کردن، کاملا خسته کردن، از پا دراوردن و مطیع کردن
پیشنهاد کاربران
فرسودن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " فرسودن" می نویسد : ( ( فرسودن مصدری است پیشوندی که از فر ( پیشاوند ) و " سودن " ساخته شده است . ) ) ( ( نه گشت زمانه بفرسایدش؛ نه آن رنج و تیمار ، بگزایدش ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 199 )