فرستادن


    consignment
    convey
    direct
    dispatch
    mission
    pack
    refer
    send
    ship
    transmit
    commit
    to send
    to despatch
    to remit

فارسی به انگلیسی

فرستادن با شتاب
throw

فرستادن به مسابقه
field

فرستادن پول
remit, remittance

فرستادن رزم
field

فرستادن نامه و کالا
forward

فرستادن کالا
consign

فرستادن کسی به دنبال نخود سیاه
fools errand

مترادف ها

send round (اسم)
فرستادن

issue (فعل)
انتشار دادن، صادر شدن، فرستادن، خارج شدن، بیرون آمدن، صادر کردن، رواج دادن

send (فعل)
سوق دادن، فرستادن، روانه کردن، گسیل داشتن، اعزام داشتن، ارسال داشتن

dispatch (فعل)
کشتن، فرستادن، اعزام کردن، روانه کردن، گسیل داشتن، گسیل کردن، اعزام داشتن، مخابره کردن

refer (فعل)
عطف کردن، ذکر کردن، فرستادن، مراجعه کردن، منسوب بودن، بازگشت دادن، رجوع کردن به، منتسب کردن، عطف کردن به

forward (فعل)
جلوانداختن، رساندن، ارسال کردن، فرستادن

ship (فعل)
فرستادن، سوار کشتی شدن، با کشتی حمل کردن

transmit (فعل)
انتقال دادن، رساندن، پراکندن، فرا فرستادن، فرستادن، مخابره کردن، سرایت کردن

send out (فعل)
خارج کردن، فرستادن، اعزام کردن، صادر کردن

despatch (فعل)
فرستادن

send in (فعل)
فرستادن، رهسپار کردن

پیشنهاد کاربران

ایفـــاد، ارســـال
گسیل داشتن
روانه کردن
معنی به فارسی : ارسال کردن
معنی به انگلیسی : send
مثال : I send a messeage
من یک پیام فرستادم/ارسال کردم
فرستادن: در پهلوی در ریخت فرستاتن frēstātan و فرستیتن frestītanبکار می رفته است ) )
( ( چو آمد به نزدیک اروندرود
فرستاد زی رودبانان درود ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 306. )

ارسال داشتن، اعزام، ایفاد، راهی کردن، صدور، گسیل
ایفاد
ارسال
صدور
فرسادن ( لهجه شیرازی ) ، فرسیدن ( لهجه شیرازی ) ، بیسی کردن ( لهجه های جنوب )

بپرس