فرزند

/farzand/

    bairn
    offspring
    scion
    child
    son or daughter

فارسی به انگلیسی

فرزند ارشد
firstborn

فرزند تعمیدی
godchild

فرزند جان در خطاب مهرامیز به پسر
sonny

فرزند خلف
son worthy of his father, good son

فرزند خوانده
foster child, adopted child

فرزند خوانده روحانی
godchild

فرزند ذکور
son

فرزند مونث
daughter

فرزند نامشروع
bastard

فرزند نوه
great-grandchild

مترادف ها

issue (اسم)
عمل، کردار، نژاد، اولاد، فرزند، سرانجام، پی امد، بر امد، نسخه، موضوع، شماره، نشریه، نتیجه بهی

root (اسم)
ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه

progeny (اسم)
دودمان، فرزند، سلاله، اخلاف

offset (اسم)
انحراف، فرزند، چین، افست، چاپ افست، نقطه شروع مسابقه، وزنه متعادل، رقم متعادل کننده، جابجا سازی

child (اسم)
کودک، طفل، بچه، زاد، فرزند، خردسال، زاده

produce (اسم)
فرزند، محصول

son (اسم)
ولد، پسر، فرزند

sprout (اسم)
شاخه، جوانه، فرزند

offspring (اسم)
زاد، فرزند، زاده، سلاله

daughter (اسم)
فرزند، دختر

scion (اسم)
ترکه، فرزند، قلمه، نهال

shoot (اسم)
درد، انشعاب، فرزند، رگه معدن، رویش انشعابی، رویش شاخه، حرکت تند و چابک

mac- (پیشوند)
فرزند

پیشنهاد کاربران

نرینه:پسر.
مادینه:دختر.
فرزندان دختر وپسر را گویند.
فرزند
فر ( شکوه، نور ) و زند ( زنده، زندگی، هستی )
فرزندم، فر و شکوه زندگیم ( نور چشمم )
Light of My Life
عترت هم معنی میدهد
واژه فرزند
معادل ابجد 341
تعداد حروف 5
تلفظ farzand
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: frazand]
مختصات ( فَ زَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی farzand
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
لطفا شماره صفحه و سال چاپ لغت نامه رو هم بزنید
برای نوشتن مقاله لازم میشه
واژه فرزند کاملا پارسی است چون در عربی می شود طفل در ترکی می شود چونچو این واژه یعنی فرزند صد درصد پارسی است.
منبع. https://lamtakam. com/dictionaries/motaradef_motazad/12634/فرزند
. . . . . . .
https://www. parsi. wiki/fa/wiki/477591/فرزند
به فرزند هرچی آزادی بیشتر میدی؛ آزادی بیشتر میخواد!
هموطن؛ فرزند وطن است.
فر همانند فروشی فارسی و refresh انگلیسی به معنی تازه سازی می باشد
چراغ چشم . [ چ َ /چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرزند است . ( برهان ) . کنایه از فرزند محبوب و عزیز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . نظیر �قرةالعین � در عربی . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . فرزند. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) . مرادف جگرگوشه ، جگربند، میوه ٔ دل ، نور چشم ، پور. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بدو گفت ای چراغ چشم مادر
سزد گر نالی از بهر برادر.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ) .
رجوع به فرزند شود.

سرسوت کُنک
لهجه و گویش تهرانی
فرزند ی که در آخرین روزهای حیات پدر و مادر یا بزرگ خانواده بدنیا بیاید.
کودک
ولد . . . نورچشم . . . . . .
فرزند. [ ف َ زَ ] ( اِ ) ولد. نسل. ( یادداشت به خطمؤلف ) . پسر و دختر هر دو را گویند. ( آنندراج ) .
پیشوند �فَر� در زبان های پارسی کهن و میانه که پیشوند �ver� در شاخه ی بنیادین اروپایی ( ژرمنی ) از آن ریشه می گیرد و ریشه ی هر دو به �سانسکریت� می رسد، برای امتداد و گسترش دادن آرش و مانش به واژه ی پیوسته به آن ( نام یا فعل و . . . ) بکار می رود: مانند �آوردن� که با افزودن پیشوند �فَر� به آن �فرآوردن� یا �فرآوری� ساخته می شود. به این ترتیب که از دیدگاه زبانشناسی و آرش آن درست تر است، واژه ی �فرزند� به آرشِ پیگیری زندگی و امتداد نسل است؛ گرچه آن را با چشم پوشی به آرش �شکوه زندگی� نیز می توان بکار برد. باید این نکته را بدیده گرفت که تک واژه ی �فَرّ� به آرش �شکوه� با پیشوند �فَر� یکی نیست!
...
[مشاهده متن کامل]

ب. الف. بزرگمهر ششم بهمن ماه ۱۳۹۴ ( گوگل پلاس )
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/01/blog - post_97. html

آقازاده، اولاد، بچه، پور، رود، زاد، زاده، سلیل، صبی، غلام، نسل، نورچشم، ولد
فرزند: در پهلوی فْرَزند frazand بوده است .
( ( چو آگه شد از مرگ ِ فرزندْ شاه
ز تیمار، گیتی برو شد سیاه . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )

نور دیده
ابن
یکی یدونه
ولد
فر . شکوه زند. زندگی
دلبند
فرزند از دو کلمه فر و زند . فر یعنی شکوه و زند به معنی زندگی
به معنی زاده شده از یک پدر و یک مادر. . . اولاد. این واژه پهلوی قدیم است ساخته شده از فر ( والا ، بزرگ ) به اظافه پسوند زند ( زندگی و یا شان زندگی ) . آریاییان بدنیا آمدن هر کودکی را نشانی از شکوهمندی زندگی
می دانستند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس