فرجه

/forje/

    grace
    head start
    odds
    respite
    usance

فارسی به انگلیسی

فرجه دادن
handicap, spot

فرجه در مسابقات و بازی
handicap

مترادف ها

break (اسم)
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور

interval (اسم)
وقفه، ایست، فاصله، فرجه، مدت، فترت، خلال

value (اسم)
مقدار، ارزش، قیمت، فرجه، بها، قدر، ارج

period (اسم)
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به دوره بخصوصی

hole (اسم)
سفت، روزنه، سوراخ، خندق، غار، گودی، غول، منفذ، رخنه، فرجه، نقب، حفره، گودال، چال، فرج، لانه خرگوش و امثال ان

slot (اسم)
شکاف، فرجه، رخ، چاک، غاز، فرج، کلون در، چفت در، شکاف کوچک

respite (اسم)
مهلت، فرجه، استراحت، امان، تمدید مدت

interspace (اسم)
فاصله، فرجه، مدت، فاصله بین دو چیز

slit (اسم)
روزنه، شکاف، فرجه، رخ، درز، چاک، غاز، بریدگی

پیشنهاد کاربران

فرصت
دو وجهی
• در اصطلاح، به معنای لغوی آن، چنین بیان شده است:
– زمان، مهلت، ضرب الاجل، فرصت و. . .
پانوشت:
• فرجه خواهی، به معنی: فرصت خواستن است.
• فرجه دادن، به معنی: فرصت و اجل دادن.
• فرجه، واژه ای ایهام زاست؛ چراکه در علم ریاضیات، به x بالای رادیکال ( √ ) ، نیز فرجه گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

• بیشتر در متون کهن فاخر فارسی به کار می رود.

بپرس