فراوانی

/farAvAni/

    affluence
    abundance
    amplitude
    cornucopia
    excess
    exorbitance
    extensiveness
    muchness
    overflow
    plenitude
    plenty
    preponderance
    preponderancy
    profusion
    superabundance
    superfluity
    wealth
    great supply

فارسی به انگلیسی

فراوانی منابع
affluence

فراوانی کالا
glut

مترادف ها

plenty (اسم)
فراوانی، کفایت، بسیاری

aboundness (اسم)
فراوانی

abundance (اسم)
فراوانی، وفور، فزونی، سرک

affluence (اسم)
غنا، فراوانی، وفور، فزونی

redundancy (اسم)
فراوانی، اطناب، افزونگی، حشو

profusion (اسم)
فراوانی، وفور، بخشش، اسراف، سرشاری

amplitude (اسم)
فراوانی، کمال، انباشتگی، درشتی، فراخی، دامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، میدان، استعداد، فاصلهء زیاد، فضا داری

exuberance (اسم)
غنا، فراوانی، وفور، فزونی، سرک، کثرت، بسیاری، فرط فیض

ampleness (اسم)
فراوانی، فراخی

plenitude (اسم)
فراوانی، وفور، کمال، سرشاری

great supply (اسم)
فراوانی

lavishness (اسم)
فراوانی، وفور، ولخرجی

redundance (اسم)
فراوانی، اطناب، افزونگی، حشو

plentifulness (اسم)
فراوانی

plentitude (اسم)
فراوانی، وفور، کمال

superabundance (اسم)
فراوانی، وفور، وفور نعمت

پیشنهاد کاربران

انبوهی
بسیاری . [ ب ِ ] ( حامص ) بسیار و بمعنی درازی مجاز است . ( آنندراج ) . کثرت و فراوانی و زیادتی . ( ناظم الاطباء ) . وفور. فزونی . بیشی . برکت . انبوهی . فرط. عَمَم . ( منتهی الارب ) . کثرت . ( دانشنامه ٔ علایی ص 95 ) . مقابل کمی و قلت . اضعّاف : از بسیاری که بوده اند [ یعنی از کثرتی که داشتند، پَشگان ] چنان شد که سپاه نمرود یکدیگر را نتوانستندی دیدن . ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

سپه را ز بسیاری اندازه نیست
بر این دشت یک مرد را کازه نیست .
فردوسی .
چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی از پُری و بسیاری .
منوچهری .
از بسیاری آب به بست اندر نیارستند شد. ( تاریخ سیستان ) .
با جود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی .
سوزنی .
از بسیاری مراعات و اهتمام الیف و حلیف وی شد. ( سندبادنامه ص 192 ) .
هزار آبله بر دل از این یک آبله است
که گفت آنکه زو حدت نخاست بسیاری .
رفیعالدین ابهری .
از بسیاری دعای و زاری بنده همی شرم دارم . ( گلستان ) . بسیاری دزدان از مسامحت شحنه باشد. ( امثال و حکم دهخدا ) .

از حد بیرون بودن
ارزانی، بسیاری، فراخی، کثرت، وفور، بسامد

وفور
frequency
بسامد
رغد

بپرس