فراخواندن


    beckon
    call
    convene
    convoke
    draft
    elicit
    hail
    invite
    invoke
    muster
    recall
    cite
    to summon
    to recall
    page
    rally
    stir

فارسی به انگلیسی

فراخواندن برای شرکت در جلسه
summon

فراخواندن به خدمت نظام
induct

فراخواندن روح
evoke

فراخواندن شیاطین
evoke, conjure

مترادف ها

muster (فعل)
جمع شدن، فرا خواندن، جمع اوری کردن

summon (فعل)
احضار کردن، طلبیدن، فرا خواندن، فراخواستن، احضار قانونی کردن

evoke (فعل)
احضار کردن، بیرون کشیدن، بر گرداندن، فرا خواندن

call (فعل)
احضار کردن، خواستن، ملقب کردن، صدا زدن، نامیدن، فرا خواندن، خواندن

draft (فعل)
اماده کردن، طرح کردن، فرا خواندن، از بشکه ریختن

recall (فعل)
بیاد اوردن، فرا خواندن، بخاطر آوردن، معزول کردن

پیشنهاد کاربران

Draft
پیش خواندن. [ خوا / خا دَ] ( مص مرکب ) دعوت کردن که نزدیک آید. بحضور طلبیدن. پیش خواستن. بنزدیک خود خواستن. گفتن که نزدیک آید پیش. طلبیدن. احضار کردن. نزدیک طلبیدن :
پر اندیشه دل گیو را پیش خواند
وزآن خواب چندی سخنها براند.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
نهاد از بر نامه بر مهر خویش
همانگه فرستاده را خواند پیش.
فردوسی.
فرستاده زال را پیش خواند
ز هر گونه با او سخنها براند.
فردوسی.
نویسنده خامه را خواند پیش
ز خاقان فراوان سخن راند پیش.
فردوسی.
که را گویم این درد و تیمار خویش
که را خوانم اکنون بجای تو پیش.
فردوسی.
فرستاده شاه را پیش خواند
فراوان سخن ها بخوبی براند.
فردوسی.
جهاندیده جاماسب را پیش خواند
وز اختر فراوان سخنها براند.
فردوسی.
گسی کرد و بر گاه تنها بماند
سیاوش و سودابه را پیش خواند.
فردوسی.
سپهدار پس گیو را پیش خواند
همه گفته شاه با او براند.
فردوسی.
سبک مرد بهرام را پیش خواند
وزآن نامدارانش برتر نشاند.
فردوسی.
دبیر نویسنده را پیش خواند
ز هر در سخنها فراوان براند.
فردوسی.
تهمتن زمانی به ره بر بماند
زواره ، فرامرز را پیش خواند.
فردوسی.
ازین کار او در شگفتی بماند
جهاندیدگان را همه پیش خواند.
فردوسی.
ببست و نوشت از برش نام خویش
فرستادگان را بخواندند پیش.
فردوسی.
بگفت این و بهرام را پیش خواند
بسی داستان دلیران براند.
فردوسی.
ازآن جادویی در شگفتی بماند
فرستاد و گستهم را پیش خواند.
فردوسی.
چو خسرو چنان دید بر پل بماند
جهاندیده گستهم را پیش خواند.
فردوسی.
گرانمایه سیندخت را پیش خواند
بسی خوب گفتار با وی براند.
فردوسی.
مرا هر زمان پیش خوانی و هر گه
که پیش تو آیم ز پیشم برانی.
منوچهری.
این نامه چون نبشته آمد خیلتاش را پیش بخواند. ( تاریخ بیهقی ) . چون پیش ابراهیم شدند برخاست و ایشان را پیش خود خواند و با همدیگر بنشستند. ( قصص الانبیاء ص 57 ) .
سپاه آرمیدند بر جای خویش
همان شب مهان را بخواندند پیش.
اسدی.
چون سلطان فرود آمد پسرک را پیش خواند. ( نوروزنامه ) .
نوازش کنانش ملک پیش خواند
ملک وار بر کرسی زر نشاند.
نظامی.

فراخواندن: معادل فرا خواندن در ترکی " سَسْلَمَک " می باشد . شهریار گفته است :
محرم دیر ، خانم زینب عزاسی
بیزی سَسْلیر حسینین کربلاسی
ترجمه : ماه محرم است و این ماه به عزای حضرت زینب تعلق دارد . در این ماه از پس سالها ما را همچنان کربلای حسین ( ع ) فرا می خواند .
...
[مشاهده متن کامل]

( کلیات اشعار ترکی شهریار ، تهران ، انتشارات نگاه ، 1386 ص 185 . )

دعوت کردن کسی
دعوت کردن مجدد
استدعا
چیزی یا کسی را احضار کردن
احضار چیزی یا کسی
معادل پارسی دعوت کردن

بپرس