فخر

/faxr/

    honour
    glory
    pride
    credit
    glorying

فارسی به انگلیسی

فخر فروشانه
ostentatious, pompous, pompous

فخر کردن به خود
crow

مترادف ها

pride (اسم)
تکبر، غرور، عظمت، افتخار، مباهات، فخر، سرافرازی، برتنی، افاده، سبب مباهات

honor (اسم)
غیرت، افتخار، خوشنامی، برو، اب رو، نجابت، احترام، عزت، شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه

glory (اسم)
عظمت، افتخار، شهرت، مباهات، سر بلندی، شکوه، عزت، جلال، فخر، اشتهار، نور

honour (اسم)
افتخار، برو، عزت، شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه

پیشنهاد کاربران

فَخَر: حالتی از انسان است که کوچک ترین انعطافی ندارد و کمترین انعطاف یا نرمش مساوی با شکستن و نابودی اوست. افتخار از فخر و جنبه مثبت آن، و تفاخر از فخر ولی جنبه منفی آن است. ( وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ )
...
[مشاهده متن کامل]
مُخْتَالٍ فَخُورٍ: کسانی هستند که هیچ کسبی برای مفاخره در اختیار ندارند و فقط در خیال خود به دیگران فخر می فروشند. خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ، آفرینش انسان از سفال خشک، اشاره به فخر و عدم شکنندگی اوست.

بالیدن، به اعتقاداتی که انسان را به بعد انسانی نزدیک میکنه
بالیدن، به اعتقاداتی که انسان رو به بعد انسانی نزدیک میکنه.
زهو
نازش از نازیدن برابر فخر کردن
بزرگ
فخر کردن:بزرگ کردن
بزرگواری
بالیدن
خودستایی
احساس بزرگی کردن
به رخ کشیدن امتیازها به انگیزه ی بزرگنمایی و برتری جویی نسبت به دیگری
فضلیت
افتخار سر بلندی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)