فتیله

/fetile/

    burner
    wick
    tampon
    fuse
    quickmatch or slowmatch
    drain

فارسی به انگلیسی

فتیله بمب و دینامیت
detonator, fuse

فتیله پشم
roving

فتیله پنبه
roving

فتیله شمع
candlewick

مترادف ها

lint (اسم)
کهنه، کرک، پرز، فتیله، ضایعات پنبه، پارچه زخم بندی، لیف کتان

wick (اسم)
فتیله، فتیله فندک، افروزه، چیزی که بجای فتیله بکار رود

پیشنهاد کاربران

کنهkanne
کنه را در چراغ کرد سبک
پس در او کرد اندکی روغن
در گفتار لری پلیفته می گویند.
فتیله[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی شافه ای که مخصوص به دبر باشد.

بپرس